خیلی وقتا برای خیلی از کارهایی که راه دستم نیستن و یا پیچیده به نظر میرسن، یکی از راه حل ها به عقب انداختن اون کار و پرداختن به کارهای لذت بخش تر هست! و این کار رو تا وقتی ادامه میدم که به ددلاین کار نزدیک شم و دیگه مجبور باشم هر جور شده تحویلش بدم. چه جوری میشه از چنین لحظاتی کاست و به چنین عادتی غلبه کرد؟ چرا با همه ی چیزایی که میدونم باز هم موقع عمل کارهای مهم رو عقب میندازم؟
منم همچین حالتی در خودم میشناسم. تکرار همچین وضعیتی باعث شد تا تجربه ترس و فشار دقیقه نود، کمی موقعیت رو بهتر کنه و از وقتم استفاده بیشتری بکنم. وقت آزاد و غیر مفید هم ممکنه همچین حالتی رو پیش بیاره. بهتره برنامه ریزی ها و مشغولیت هامون طوری باشه که وقت زیادی برای عقب انداختن امور نداشته باشیم. مثلا گنجوندن تفریحات در برنامه طوری که دل آدم نیاد از تفریحش بزنه تا به کاری جبرا در دقیقه نود برسه.
به طور کلی اولین به تعویق انداختن هر کاری ابشاری در ما راه میندازه که اون کار عقب افتاده رو بیشتر و بیشتر عقب بندازیم.
تا این که یه اجبار بیرونی باز دست ما رو بگیره برگردونه سر کار عقب افتاده، مثل رسیدن ددلاین، ظاهرا همه اش هم تقصیره جناب مغزه.
پس بهتره همون اول کاری قورباغه مون رو قورت بدیم. ولی چرا؟
اولین بار که شما کاری رو به تعویق میندازین، دچار عذاب وجدان میشین.
و مولکولهای شادی که در مغزتون ترشح میشه کم میشه و رنج می کشید. متاسفانه این مغز ما یک مقدار عجیبه به جای این که راهکار بهتری ارائه بده قدم بعدیش به ضرر ما تموم میشه یه جورایی. می خواد کمک کنه که رنج نکشیم اما روشش درست نیست یعنی چی؟ یعنی به جای این که بیاد ریشه این رنج رو تشخیص بده و از بین ببره اش؛ خود رنج رو می خواد کم کنه نه چشمه رنج رو. یعنی می خواد مولکولهای شادی بیشتری به ما هدیه بده.
اما از چه طریق؟ مثلا حواس ما رو از کاری که قرار بود انجام بدیم بیشتر و بیشتر پرت می کنه و توجه ما رو به کارهای دیگه شادی اور مثل سر زدن مکرر به یخچال جلب می کنه.
راهکارهایی برای مبارزه با این مورد پیشنهاد شده، یه طورایی با این راهکارها مغزمون رو گول میزنیم یا در واقع کم کم بهش یاد میدیدیم که مغز عزیز این راه های جدید رو یاد بگیری هم می تونی مولکول شادی ترشح کنی و ما رو از عذاب وجدان برهانی:
- تکنیک پامادور.
-
تکنیکهایی مشابه جبعه لایتنر که بیشتر به درد کنکوریها میخوره،
-
خوابیدن به اندازه کافی ! مخصوص کسانی که در مرحله یادگیری یه موضوع هستند یا حتی در حال فکر کردن به حل یه مساله هستند.
البته دو روش اخیر بیشتر برای حل مساله و درس خوندن کاربرد دارن.
#نقش خواب در یادگیری چی هست حالا؟
شما وقتی روی یک مساله کار می کنید، قراره چیزی یاد بگیرید یا مساله ای رو حل کنید اما به جواب نمی رسید چه کار می کنید (میگن زامبی ها سرشون رو می کوبن به دیوار) ولی خوب ما مغزمون متلاشی میشه اگه این کار رو بکنیم … .
ما فکر می کنیم، تمرکز می کنیم و در موردش بیشتر مطالعه می کنیم … . دو حالت برای فکر کردن هست که مغز ما به صورت رفت و برگشتی بین این دو حالت در حرکته:
حالت اول «تمرکز کردن و با توجه فکر کردن به مساله» هست (Focused )
و حالت دوم که خیلی دوستش دارم و نیازی نیست که خودت رو خفه کنی براش حالت پخشی (Diffuse) هست، نیازی به تمرکز کردن نداره، در خواب و استراحت اتفاق می افته، وقتی پیاده روی می کنی، توی حموم زیر دوشی و … .
خلاصه این که خواب کافی قبل امتحان یا وقتی کلی انرژی صرف می کنی اما به جواب نمی رسه به همین دلیل مفیده. اجازه باید داد که مغز هم خودش یه کارهایی بکنه، خواب به مغز زمان میده که مواد سمی که در اثر سوخت و ساز توی مغز ایجاد شده از مغز پاکسازی بشه و بعلاوه حافظه به کمک خواب تقویت میشه.
اگه ما اون سیناپسهایی که در خواب ایجاد میشه رو ملاتی بدونیم که در بنایی ازش استفاده میشه؛ باید بهشون زمان بدیم تا خوب خشک بشن، در غیر این صورت بلوکهای یادگیری و حل مساله ات خوب بهم نمی چسبن.
حالا سوال من اینه که:
- چرا مغز ما به جای این که منشا رنج حاصله رو ریشه یابی کنه راه دیگه ای رو انتخاب کرده، تغییر سمت و سوی توجه به کارهایی غیر از کاری که باید به موقع انجام داد؟
- مغزه که حواس ما رو پرت می کنه و می خواد رنج نکشیم اما چرا کاری مثل یادگیری یا حل مساله براش رنج اوره؟
خیلی ممنون. جواب نسبتا مفصلی بود راجع به «تکنیک های یادگیری» و مقداری هم راجع به «دلیل عقب انداختن». ولی مسئله ی من همچنان پابرجاس:
خیلی وقت ها کارهایی هستن که مهمن، ولی به دلیل نامعلومی به عقب میندازمشون. از تحویل دادنی های دانشگاه و کار گرفته تا امور روزمره. این تکنیک هایی که گفتین بیشتر برای درس خوندن جواب میده و تو موارد کاری خیلی موثر نیست؛ مثلا یه موقع بود میدونستم ماشینم سرویس لازم داره، ولی هی انجام این سرویس رو به هفته ی بعد مینداختم؛ تا اینکه در یه سفر کوتاه خارج شهر جوابم رو داد و من موندم و حوضم. البته هنوز هم نمیدونم اگه برای سرویسش میرفتم ایا باز هم ممکن بود در جاده بمونم یا نه.
الان که از مغز و عملکردش گفتین برای من هم سوال شد: مغز من میدونه که ماشین سرویس لازم داره، حتی تجربه ی تلخ تو جاده موندن رو هم داشته، ولی باز هم اگه پاش بیفته احتمال اینکه به کارهای دیگه که ساده تر و لذت بخش تر هست برسم بیشتره! رفتن به تعمیرگاه هیچ وقت جز گزینه های لذت بخش نبوده. آیا باید مغزم رو گول بزنم و چنین کاری رو براش لذت بخش جلوه بدم؟ اصلا میتونم؟!
حالا فهمیدم چرا شبای امتحان دوست داشتم برم به دوستام سر بزنم و چای بخورم!!!
اصلا چرا به تعویق میندازیم؟ واقعا اون کاری که باید انجام بدیم مشکل داره؟ دوست داشتنی نیست؟ یا درون ما یه نقصی داره؟ یا چی؟
دن گیلبرت میگه که به تعویق انداختن چیزی هست که در همه انسانها تقریبا دیده میشه و کاملا طبیعی هم هست. بعضی روانشناسها هم میگن که همونطور که ما سرماخورده میشیم، می تونیم دچار به تعویق اندازی هم بشیم
ریشه های به تعویق انداختن رو هم در چند دسته جا میدن :
- احساس خود کم بینی
- قدرت دیدن افقهای دور دست رو نداشتن
- پایین بودن سطح تحمل : تحمل پذیری افراد به خلق و خو، ساختار فیزیولوژیک و عوامل محیطی بستگی داره و البته به امید به زندگی هم. مثبت اندیشها سطح تحملشون بالاتره.
- راحت طلبی
- شرمساری: مثلا دیر رسیدن به ددلاینها باعث ایجاد این شرم میشه و بعدها این در ذهن شما میاد که من همیشه دیر اماده می کنم کارهامو و این شرم مزمن هم ممکنه بشه و اوضاع رو بدتر کنه
- اضطراب در نتیجه ترس از موفق نشدن
- کمال گرایی و ایده آل گرایی: وقتی می خواییم کاری رو بهتر و عالی تر از همه انجام بدیم اما حد بالای این بهترین در ذهن وسواس گونه ما به سمت بی نهایت میل می کنه …
اگه اینا رو بهتر بشناسیم و ببینیم کدوم یکی در ما بیشتر ریشه داره ممکنه بشه با مشورت گرفتن از یه متخصص به درمانش پرداخت
در نهایت این که جملاتی مثل این که برنامه ریزی کن و کارهاتو به عقب ننداز برات بده ، جملاتی نیستن که به انسانی که دچار این معضل هست کمک کنه. چون یه ادم به تعویق انداز مرکز تصمیم گیریش متفاوت از ادمی هست که به تعویق نمیندازه. به عبارتی مرکز تصمیم گیریش کمی الوده شده به میمون درون :دی
میمون درون دوست داره که همیشه حرف حرف اون باشه و لذت های انیش رو باید براورده کرد تا وقتی هم که ددلاین نرسه کنترل امور رو در دست میگیره وقتی ببر ددلاین رسید میمون موش میشه و مرکز تصمیم گیرنده رو می فرسته به جنگ ببر اما خب گاهی خیلی دیره و این دیر شدنها احساس بد در انسان راه می ندازه. شرمساری و اضطراب و ترس و حتی اگه شدید باشه افسردگی …
تیم اوربان می دونه که «از زیرکار در رفتن» منطقی نیست، اما هیچ وقت نتونسته عادت انجام کارها در آخرین دقیقه رو تغییر بده. در این صحبت خنده دار ما رو به یه سفر در خوشی های یوتیوب، هزارتوی ویکی پدیا و تقلا در خیره شدن به بیرون پنجره می بره — و ما رو تشویق می کنه تا بیشتر به کاری که از زیرش در می ریم فکر کنیم، قبل از اینکه فرصت رو از دست بدیم… اشاره می کنه که دو دسته به تعویق اندازی وجود داره . یکیش واسه کارهایی که ددلاین داره و بعدیش که بیشتر ادم رو رنج میده در دراز مدت کارهایی هستن که ددلاین ندارن. اما باید حواسمون به فرصتها باشه.
یکی از ابزارهایی که به تعویق اندازی رو این روزها تشدید می کنه گوشی های هوشمند هستند. در این مقاله گفته شده که هر امریکایی به طور متوسط 85 بار در روز گوشیش رو چک می کنه.
که به نظر می رسه موارد زیادی از این 85 بار واقعا بیهوده هستن. خیل دوست دارم بدونم ایا اپلیکیشنی هست که تعداد دفعاتی که یه نفر گوشیش رو در طول روز و ماه چک می کنه رو نشون بده؟ و همچنین طول زمان استفاده از گوشی رو هم
من یه کتاب خیلی خوب و موثر توی این زمینه می شناسم:
روانشناسی تنبلی – روش جدید گام به گام در کاهش تأخیرها، نوشته ادوین سی بلس، ترجمه مهدی قراچه داغی، انتشارات دایره.
دیدگاهی که به مقوله تاخیرها داره و همین طور روش ها و طرز بیان این کتاب که به شکل سوال و جواب هست، فوق العاده است و برای من خیلی موثر بود.
پیشنهاد می کنم این کتاب رو تهیه کنید و قدم به قدم مطابق چیزی که میگه پیش برید…
اگر تهیه این کتاب رو به تعویق میندازید، بیشتر مطمئن بشید که به تهیه اون نیاز دارید!