یکی از روشهایی که برای طرح مسئله خلاقانه بلدم استفاده از داستانسازی و بعضی المانهای خلاقانه برای فضاسازی و خارج شدن از چارچوب فکری همیشه هست.
استفاده از المان کوکی مانستر
وقتی با یه فضایی، یه مسئله ای، یا کلا یه چیزی مشکل داریم و اون مشکل برامون مبهمه؛ یعنی فقط یه حس کلی داریم که «این بده» یا «این سخته» یا «این فلانه»، برا اینکه بتونیم اون چیزی که دقیقا باهاش مسئله داریم رو پیدا کنیم تا بعد براش راه حل پیدا کنیم؛ اون مسئلهمون رو به یه مانستر تشبیه میکنیم.
میشه پای این مشکل عکس کوکی مانستر هم بذاریم که مشکل رو مسخره کنیم و بگیم: «این مشکل چیزی نیست و ما میتونیم حلش کنیم و برامون خنده دار شه».
لازمه داستان تجربهای که داریم رو بنویسیم یا به تصویر بکشیم؛ تو این تصویر المان مانستر رو مکانیابی کنیم:
مثلا وقتی تو مترو سردرد گرفتی، از چیش بدت میاد؟ مثلا دست فروشا.
حالا دستفروشا چیش مانستره؟ مثلا سر و صداشون، و یا تنه خوردن ازشون؛
بعد که مکان مانستر و ماهیتش مشخص شد، میتونیم مسئله ش رو حل کنیم.
میشه عمیق تر شیم عامل مانستر رو هم شناسایی کنیم؛ و بعد سعی کنیم عامل رو رفع کنیم و یا اگه رفع عامل دست ما نیست، یه راهکاری برا کنار اومدن باهاش بیابیم و … .
شما چه روشهای خلاقانه دیگهای برای رویارویی با یه مشکل میشناسین؟
دنبالهی موضوع وقتی دنبال راهحل نوآورانه برای مشکل کاری هستین چی کار میکنین؟
پ.ن. راستی به عنوان یه تمرین فان، حتما یکی از مشکلاتی که زیاد اذیتتون میکنه رو در قالب یه غول بیابونی توصیف کنین و اگه دلتون خواست تو پادپرس مطرح کنین تا با هم دنبال غولکُشهایی براش بگردیم