من فکر میکنم افزایش حمایت از معلمها و کارکنان مدارس میتونه به کاهش خشونت در مدارس کمک کنه. برای بررسی این مسئله به استفاده از تجربهی معلمها احتیاج داریم. آخرین باری که دیدن کسی از خشونت در مدرسه استفاده کرد کِی بود و چه جور خشونتی؟ خیلی جالب میشه اگه همین سوال رو از دانشآموزا بپرسیم و مقایسه کنیم از نظر دو گروه چه رفتارهایی خشونتآمیز بودن.
برای اینکه ببینیم اصلن “خشونت” یعنی چی میتونید به این پست مراجعه کنید:
خشونت؟ کدوم خشونت؟ درباره مدارس دولتی حرف می زنید یا غیرانتفاعی! مطمعنم درباره مدرسه غیرانتفاعی نیست صحبتتون! تجربه آموزش من در مدارس غیرانتفاعی نشون میده کوچکترین حرکتی از طرف کادر آموزشی که به مذاق این عزیزکرده های پولدار خوش نیاد به شدت مورد انتقاد والدین است! بیایید داستان را جابجا کنیم به نظرم! چه چیزی دانش آموزان رو عصبانی می کنه!
موارد زیادی که رسانهای نمیشن به دلایلی؛ به نظر افراد اون محیط شدید نمیان (ضرب و شتم شدید نیست، داد و فریاد و فحاشی و توهین به دانشآموز عادی شده، و چیزای دیگه).
استفاده از خشونت در هردو مدارس دولتی و غیردولتی گزارش شده، آماری پیدا نکردم که مقایسه کرده باشه. اما حسی، انگار تو مدارس دولتی و پسرونه بیشتره.
از طرفی طبق آمار سال 94، تعداد مدارس غیردولتی 11 هزار و 847 تا و مدارس دولتی 107 هزار و 171 تاست. یعنی حدود 12 درصد مدارس غیردولتی هستن. پس نمیشه طبق شهود از مدارس غیرانتفاعی محدود، کلن خشونت رو نفی کنیم.
آخرین باری که دیدم سر کلاسی خشونت به کار میرفت، مربوط به یه کلاس آموزشی خارج مدرسه بود.
پیش از شروع کلاس معلم عصبانی بود، و شاگردای این کلاس عصبانیت معلم رو دیدن و درک کردن. طوری که پشت در کلاس که منتظر شروع کلاسشون بودن با هم در این باره که سر کلاس چه کار نکنن که معلم بیشتر عصبانی بشه صحبت میکردن: مثلا هماهنگ کردن که وقتی وارد کلاس شدند همه با هم به معلم سلام کنن.
علت عصبانیت معلم، یاد نگرفتن و یا کند یاد گرفتن شاگرداش بود. در ضمن یه علت دیگهی عصبانیت ایشون این بود که والدین دانشآموزها به مدیر موسسه اطلاع داده بودند که معلم زیادی سر کلاس سخت میگیره و مدیر موسسه هم به معلم تذکر داده بود که سخت نگیر!
این دو مورد، این احساس رو به معلم منتقل کرده بود که داره وقتش رو تلف میکنه و شاگردا اهمیتی به موضوع درس ایشون نمیدن؛ و بیشتر برای وقتگذرونی میان سر کلاس.
پ.ن. تو این ماجرا کلافگی معلم رو از زبون خودشون شنیدم. در ضمن پیش از کلاس در محل بودم و استرس شاگردا و هماهنگیشون رو قبل شروع کلاس مشاهده کردم.
کتاب جامعه شناسی آموزش و پرورش از محمود شارع پور
بسیاری از معلمان به انگیزه ی ایجاد تغییرات اساسی در زندگی کودکان وارد امر تدریس می شوند. به همین جهت دانشجویان مراکز تربیت معلم اغلب انتظار دارند که در آینده بتوانند بر زندگی کودکان تاثیر گذاشته، یادگیری آنها را ارزیابی کرده، کلاس درس را به خوبی اداره نموده، نظم و انضباط را حفظ و احتمالا برای کودکان حالت مدل نقش (الگو) یا والدین دوم را ایفا کنند. به همین علت است که معلمان چنین فرض می کنند که پایگاه حرفه ای مستقلی دارند. برخی از محققان معتقدند که مراکز تربیت معلم، معلمان را برای دیوانسالاری موجود در نظام آموزشی آماده نمی سازند. دیوانسالاری که در آن استقلال معلم، محدود می شود. معلمان همچنین آماده مواجهه با محیطی که مملو از کاغذبازی اداری است و والدین توجه چندانی به یادگیری کودکان ندارند، و تفاوت های طبقاتی و فرهنگی زیادی بین معلم و دانش آموز وجود دارد و محیطی که در آن جامعه به معلمان احترام چندانی نمی گذارد، نیستند. بعلاوه بی رمقی معلمان در مدارس بزرگ شهری و بخصوص در میان معلمان کم تجربه، به مراتب بیشتر است
اگر چه در بسیاری کشورها بی رمقی یک پدیده ی رایج در اغلب مدارس است و دیدگاه جامعه شناسی منکر نقش مهم استرس در ایجاد بی رمقی نیست، افراد می توانند در یک محیط مملو از استرس موفق شوند و پیشرفت کنند، البته مشروط به اینکه احساس کنند کار معناداری را انجام می دهند. اما زمانی که احساس کنند کار فاقد معناست، آن وقت کار طاقت فرسا می شود.
…
البته مساله ی بی رمقی از عصبانیت جداست، اما من فکر می کنم اینها در عصبانیت معلم هم نقش دارند، یکی از نتایجی که برای انسان آرامش و رضایت کاری رو فراهم می کنه اینه که فرد نتیجه ی کارش را ببیند اما در معلمی این امکان به ندرت فراهم میشه. معلم با زحمت و تلاش فراوان تدریس و آموزش را انجام میدهد، اما بازخورد قابل توجهی دریافت نمی کنه و حتی در این شرایط ممکن است پاسخ های بسیار پرت و دور از ذهنی هم بگیرد.
این ممکن است باعث ناراحتی و شاید عصبانیت معلم بشه!