بعد از خوندن یه سری از مطالب پادپرس٬ به نظرم اومد که یه کلمه مشترک بین چند تا از موضوع های مطرح شده مثل «هدر رفت آب»٬ «هدر رفت غذا»٬ «آلودگی هوا» وجود داره و اون کلمه «اسراف» است. مادر پدرها و مادر بزرگ پدربزرگ های ما تعریف روشنی از اسراف داشتن و دارن. در واقع فرهنگش رو داشتن. چطوری می تونیم دوباره ویژگی های خوب فرهنگ اسراف نکردن رو برگردونیم به خودمون و آدمها؟ شاید این فکرم خیلی نزدیک باشه به موضوعی که قبلا مطرح شده و اینجا لینک کردم:
شاید در مقیاس وسیع تر بشه اسراف رو به «افراط و تفریط» هم ربط داد که در هر موردی در زندگی صدق می کنه. اگر فرهنگ درست اسراف نکردن به ما برگرده٬ مصرف گرایی هم کاهش پیدا می کنه٬ محیط زیست هم یکم نفس می کشه٬ شاید یکم از مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم هم حل بشه. حالا چطوری می شه این فرهنگ رو گسترش داد؟
آیا تعمیر کردن وسایل به جای خرید یک وسیله نو با وجود صرفه اقتصادی خرید نو٬ کار درستیه؟
آیا با سبک زندگی «مینیمالیسم» موافقید؟ آیا این خودش یک تفریط محسوب می شه؟ آیا می شه از مینیمالیسم در حد متعادلش الهام گرفت و برای اون فرهنگ سازی کرد؟ مینیمالیسم چه مزایا و چه معایبی داره؟
این فرهنگ اسراف نکردن، رو در یک و دو نسل قبل خودم، یعنی نسل پدرها و پدربزرگ هامون میبینم. و این قابل انتقاله. یعنی اگه تعامل بین نسل ها تسهیل شه، چرا که نه؟
بچه تر که بودم، شاید بین ۱۰-۱۵ سالگی، یه رفتار بابام اذیتم میکرد، اگه یه موقع تو خیابونی جایی وسیلهی سالمی میدیدن که دور افتاده، برش میداشتن میاوردنش خونه!
یادمه تو همون دنیای بچگی مسخره شون میکردیم و فکر میکردیم ایشون چقد زباله-جمع کن هستن! و هر بار این اتفاق میفتاد، حتما وظیفه ی خطیر بچگی رو رعایت میکردم و بهشون یه چی میگفتم. و ایشون هم هیچ وقت جوابی نمیدادن.
یه کم بعدتر، حدودای ۲۰-۲۴ سالگی، یه رفتار دیگه شون هم به این رفتارهای اذیت-کننده برای یه بچه اضافه شد: بچه ها همه از خونه رفته بودیم و مامان بابام همه وسایل قدیمی رو تو انباری نگه داشته بودن، از دوچرخه ی مناسب برا یه بچه ۱۰ ساله تا کتابایی که برای کنکور خونده بودیم و … . هر از چند گاهی با خواهر-برادرا نقشه میکشیدیم که انباری رو از آت و آشغالا خالی کنیم! تا خونه کمی نفس بکشه.
همون موقع ها باز هم با کودک درونم به مقابله با بابام برفتم و با فکر این که ایشون کهنه-جمعکن هستن، یه چی بگفتم! و ایشون هم همچنان جوابی ندادن که بتونم بفهممشون.
چند سال بعد یه کتاب میخوندم که توش جمع کردن وسیله ها رو به عنوان مهارت معرفی کرده بود! کتاب «پنج نقطه قوت خود را بشناسید». اولین بار بود که با بابام کمی همدلی کردم که شاید این عادت های ایشون که من رو آزار میداد، از نظر خودشون یه نقطه قوت بوده.
بعد از این همدلی اولیه، یه موقع گپی هم در این باره زدیم، بدون هیچ غر و ناراحتی. و تو این گپ بود که فهمیدم از نظر ایشون وسیله های سالم حق دارن استفاده شن و یه جورایی یه روحی برای وسیله ها قائل هستن و از نظرشون یه چی که کار میکنه نباس دور افتاده باشه!
الان خودم هم خیلی کم چیزی رو میندازم بیرون! و به نوعی جز رده ی زباله-جمعکن ها و کهنه-جمعکن ها هستم.
یکی از عللی که بزرگ تر های ما اسراف نمیکردند شاید کم بودن منابع در دسترسشون بوده.
مثلا اگر آب رو هدر میدادن، باید یه زحمتی میکشیدن و میرفتن از فلان جا آب میاوردن. ولی الان آب شیرین توی اکثر خونه ها هست و خیلی راحت در دسترسه.اصولا هر چی نسل ها جلو تر میرن، تنبل تر میشن و دوس دارن کمتر حرکت کنن.
حس میکنم اگه الآن دسترسی به منابعی مثل آب، مثل گذشته بشه، و یه مدت همینجوری بمونه، ما ها از پدر بزرگ ها و مادر بزرگ هامون صرفه جو تر میشیم(چون تنبل تر هستیم). تجربه: توی خوابگاه ما، هر اتاق برای خودش شیر آب نداره و فقط یه آشپزخونه ی مشترک هست توی هر طبقه و این مسئله، دسترسی مارو به آب یه ذره سخت کرده. همین باعث شده که ما یه مقدار ذخیره ی آبیکه داخل اتاق داریم رو درست مصرف کنیم و هدرش ندیم.
درسته. فکر می کنم بیشتر این خلق و خو و عادت رو از نسل های قبلشون به ارث بردند چون الان پدر و مادرها و حتی پدر بزرگ مادربزرگ ها منابع به اندازه کافی دارند گرچه در دورانی از زندگی خودشون کمبود رو تجربه کردن. به استثنای مسئله فقر در حجمی از جامعه که نمی دونم چقدره.
همون ضرب المثل هرچیز که خوار آید یک روز بکار آید.
دقیقا پدر منم همین خصلت ها رو داره. البته من واقعا هنوز مطمئن نیستم حدش کجاست.
از جمله تجربه های مفیدی که در این زمینه دارم اینه که:
پدر من بخصوص و بخصوص بیش از هر چیزی حساسیت زیادی روی صرفه جویی در مصرف کاغذ داشت و داره. از هر ذره کاغذی باید حداکثر استفاده رو می کردیم. این در حالی بود که پدرم فرهنگی بود و مقدار کاغذ توی خونه و زندگی ما شاید از اکسیژن بیشتر بود چون همیشه تخفیف خرید لوازم تحریر داشتیم. بعضی وقتا عصبانی می شدم ولی این عادت هنوز از من بیرون نرفته و توان دور ریختن کاغذ یک رو سفید رو ندارم.
شاید دلیلش اینه که از میزان اسراف کاغذ در مدرسه اشباع و خسته بوده.
دومین حساسیت ویژه این بود: “شیر آبو کم باز کن”. توی این مورد خیلی دعوامون می شد
خدا رو خوش نمی یاد. اسرافه.
بعد از شیر آب بیشترین حساسیت “نان” بود. وقتی نان توی خونه می اومد باید در اسرع وقت بسته بندی مناسب می شد که ذره ای اش هم خشک، بیات یا حروم نشه.
به این موارد که دقت می کنم به نظرم می یاد که اونها احتمالا خیلی بیشتر از ما دغدغه محیط زیستی داشتند فقط بیان کردنش رو بلد نبودن.
ببینید یه سوالل ازتون می پرسم شما چه حدی رو زیاد میدونید. ماها به طبع تربیت خانوادگیمون حجم غذای اضافی رو میتونیم تشخیص بدیم. این موضوع شاید از دیدگاه اول خیلی مسخره به نظر بیاد ولیی حس سیر شدن ما به تربیت خانوادگی مرتبطه. مثلا چیزی که من با مقایسه خودم با ملیتهایی دیگه فهمیدم این بوده که حتی میزان غذایی که ما رو سیر میکنه با یه ژاپنی یا یه المانی فرق داره در صورتیکه ماها جفتمون انسانیم. این قضیه رو میخوام به اب بسطش بدم. شاید یه یزدی خیلی کمتر یه اب نیاز پیدا کنه تا یه شمالی. و واکنش هرکدوم از این ادمهاا نسبت به منطقه خودشون باید سنجیده بشه یا اسراف براشون تعریف بشه. اینکه بخواییم یه تعریف جهان شمول از اسراف بدیم خیلی کار غلطیه. منتها باید به این سوال جواب داد که مردم بومی هر منطقه ( من اصرار دارم که مردم با رنج سنی شصت) به چقدر اب در زندگی روزانه شون نیاز دارن. مثلا ادمهایی میانسال یزدی یا شمال. بعد بنا بر اون بیاییم یه تعریف لوکال از اسراف ارائه بدیم
دقیقا! میزان مصرف در موقعیت های مختلف و برای افراد مختلف متفاوته. ولی منظور من بیشتر از حد نیاز بود. چیزی که بیشتر از نیازه و هدر می ره رسما! اینکه مثلا شیر آب دور باشه از ما و به جای دو سه بار باز و بسته کردن، تو مدت زمانی که لازمش نداریم بذاریم باز باشه و مثلا بذاریم تو باغچه (حتی اگه باغچه اون موقع تشنه نباشه).
مثلا در مورد خاص آب، الان که کم آبی مطرح شده ما به تکاپو افتادیم تا طراحی ها، ایده های جدید پیاده کنیم و سبک زندگی رو تغییر بدیم که دیرتر تموم بشه. حالا فرض کن یک تعهد کتبی داشتیم که حالا حالا ها تموم نمی شه و به اندازه کافی هست. آیا باز هم به فکر بهینه مصرف کردن بودیم؟ یعنی چه دلایل دیگه ای غیر از عدم وجود منابع کافی و قابل دسترسی، می تونه دلیل خوبی باشه که آدم اندازه نیازش مصرفش کنه و هدر نده؟
خود اسراف یعنی مصرف زیاده از حد، و به نظر من کسی اسراف نمیکند که خود را مسئول میداند و کسی خود را مسئول میداند که آگاهی دارد و هر آنکه آگاهی دارد عاقل است، پس برای اینکه اسراف نکنیم باید عاقلانه از هر چیزی استفاده کنیم مثلا هنگام شستن دست و صورت مان شیر آب را میتوانیم تا حد آخر باز کنیم که آب با تمام فشار بیرون بیاید و یا به اندازه که دست و روی مان شسته میشود باز کنیم، در حین شستن دست و صورت حتماً دستی به موها و گردن میزنیم و شاید هم داخل گوش مارا هم بخواهیم پاک کنیم بعضی افراد در دهنگام دست کشیدن مو ها شیر آب را بسته نمیکنند حتی دقایق زیادی مصروف موها هستند ولی آب همانطور ضایع میشود باید بدانیم که هیچ چیزی را زیاده از ضرورت مان مصرف نکنیم و همین قسم در تمام مسائل بکوشیم نه تنها در مورد آب و حد اقل میتوانیم این فرهنگ را میان فامیل خود مان نهادینه کنیم، وقتی همه فامیل خود را به اسراف نکردن وفق دهند جامعه که متشکل از خانواده ها است اصلاح میشود و فرهنگ اصراف نکردن رایج و مروج میشود.