از منظر جامعهشناسی، به چه دلیل دروغگویی در ایران رواج پیدا کرده؟
به عنوان عضوی از جامعه، به خودم نگاه میکنم، امیدوارم مفید باشه:
چه موقعهایی لزوما راستش رو نمیگم؟
-
وقتایی که طرف مقابل یا موقعیت مقابل برام ارزشش رو از دست داده باشه، وقت کافی نمیذارم و یه جوری از صادقانه بودن در میرم.
-
وقتی که منظور طرف مقابل رو درست متوجه نشدم باشم.
-
وقتی ببینم راست رو بگم یا نگم، چندان تفاوتی ایجاد نمیکنه و مخاطبم گوش نمیده.
-
وقتی میخوام سربه سر کسی بذارم.
-
و وقتی میبینم طبق اصول حرفهای بهتره حرفی نزنم، مثلا مطمئن نیستم گفتن راست چه تاثیری در مخاطب و یا خودم و یا کارم میذاره.
این جور وقتا، لزوما نمیرم سراغ دروغ گفتن. بلکه تلاش میکنم با سکوت یا با پیچوندن بحث بگذرونم (که به نظرم از لحاظ خروجی میتونه مشابه دروغ گفتن باشه).
همیشه این طوری نبودم، اتفاقا وقتی جوونتر بودم خیلی نمیتونستم موقعیتها رو تشخیص بدم، مثلا اگه رییسم ازم میپرسید چرا جلسه کاری رو نیومدی، میگفتم چون جلسهها الکی هستن و وقتم تلف میشه (چیزی که از نظر من راست بود!) و بعدش توبیخ میشدم.
فکر میکنم دلیل رواج نا-راست بودن شخص خودم، ضعف در مهارت های گفتگو و مذاکره و یادگیری در اثر تجربههای مضر، بوده. در واقع من و مخاطبم اگه استدلال و گفتگو بلد میبودیم، هیچ وقت نیازی به پیچوندن نداشتیم!
این روزا بحث ها و اظهار نظرهای زیادی راجع به “رواج دروغ” تو جامعه ایرانی میشنویم. از اونجا که دروغ گفتن کمیت قابل اندازه گیری مثل تناژ زباله تولیدی و یا نرخ تورم نیست: بر چه اساسی به این نتیجه رسیدین که دروغ رواج بیشتری پیدا کرده؟ مستندی در این مورد سراغ دارین؟ تحقیقاتی راجع به این مورد؟
علتهای ریز و درشت زیادی داره ولی یه نکته مهم:
اینه که به رواج اون کمک میکنه. ادمها معمولا سود کوتاه مدتی در دروغ میبینن که باعث میشه تشویق بشن.
دو نکته ای که در پایه کمک میکنه به تشویق اولیه، یکی مثل تجربه کاری @lolmol، اینه که زیان راست گفتن در جاهای مهم بسیار زیاده. این به ضعفهای قانونی خیلی چیزای دیگه برمیگرده. ولی مهمترین نکته، اخلاق متفاوت نسلها هم هست که باعث میشه نسل جدید به نسل قدیم دروغ بگه تا احترام و ارتباط باقی بمونه، البته این مورد در مورد نسل دهه 60 خیلی بیشتر بود تا نسلهای بعدی.
چرا؟ منظورتون اینه که تغییر اساسی اجتماعی رخ داده یعنی انقلاب دو نسل رو خیلی جدا و دور کرده؟
نه تحولات دهه 70-80، این دو نسل رو از هم جدا کرد. انقلاب ربطی به نسل 60 نداشته!
به نظر من یکی از مهم ترین عواملی که ما رو مجبور میکنه دروغ بگیم داشتن شخصیت مهرطب اکثر ما ایرانی های است. به این معنی که، برای اینکه توان رک گویی خواسته هامون نداریم بهترین و سریعترین کار اینه که دروغ بگیم. متاسفانه این تیپ شخصیتی در فرهنگ ما به عنوان یه تیپ پسندیده در نظر گرفته میشه. به این معنی که هیچ وقت حس واقعیت تو از شرایط حال حاضر نگو و همیشه چیزی رو بگو که طرف مقابل ازش ناراحت نشه. چیزی که تو تو غرب یا حداقل تو آلمان معنی نداره و برای ما ایرانی ها اولش سخته وارده یه محیطی بشی که طرف مقابل بسیار راست و پوست کنده نظرش و در مورد همه چیز میگه و دورغ نمیگه، تو رو با حرفاش ممکنه ناراحت کنه ولی کم کم یاد میگیری وقتی صادقانه نظرت و بدی هم خودت خیالت راحت میشه هم اینکه اعتبار الکی به کسی که نباید اون اعتبار داشته باشه نمیدی.
تیپ مهرطلب
در تکمیل این حرف فکر کنم این تیپ رفتاری مقداری از سبک تعاملی غیرمستقیممون نسبت به سبک تعاملی مستقیم غربی رقم میخوره.
من همیشه سعی کردم که سبک تعاملی مستقیم و راستگو داشته باشم. این در خانواده تشویق شده ولی کاملا میفهمم که جامعه ایرانی مشوق این موضوع نیست. وقتی به انگلیسی و با همکارای خودم صحبت میکنم روی این موضوع معمولا مشکلی ندارم. البته باز کار ظرافت های خودش رو داره و خیلی دیدم که همکاران هلندی هم هر راستی را نگفتند. به نظرم نگفتن راست ها اصلا مشابه دروغ گویی نیست. شما لازم میبینید که یکسری صحبت ها را در جایی انجام ندید.
دروغ گویی به صورت سیستماتیک تشویق میشه وقتی شما مجبورید یک چهره در خانه از خود نشان بدهید (از بچگی) و یک چهره متفاوت در اجتماع که متضاد با چهره خانه هست.
راست گویی رو دوست دارم ولی چه چیزایی باعث شده تو این اقلیم دروغ زیاد بشه؛
اگه راستش رو بگی بهت هجمه میشه و با جواب های زننده رو به رو میشی. مثلا ؛ فرض کنید یه پسر از یه دختر خوشش اومده بهش مستقیما میگه و چون دختر پیش زمینه غلط از مثلا آزارهای لفظی داره با جواب زننده ای بحث رو تموم میکنه.
مورد بعدی اینکه دروغ همون طور که @yousef گفت سودهای کوتاه مدت داره چند تا از این سودها از این قرارند؛ جلوگیری از اتلاف وقت،توضیح ندادن برای توبیخ نشدن ، تشویق شدن و…