خیلی وقتا بحثهای عمیق توی این پرسش و پاسخها گم میشه. میخوام بحث رو خیلی کلی و نه لزوما دقیق بیان کنم تا اگه کسی علاقه مند هست توی این سطح بحث بشه.
من فکر میکنم کتاب در مرحله ای از زندگی اجتماعی به کار میاد که جامعه دارای مسائل کافی برای انتقال به نسل کنونی و آینده داشته باشه. این مسائل میتونه تجربیات، طرز فکر، نکات آموزشی یا حتی مسائل سرگرم کننده باشه. توی این مرحله کتاب وارد فرهنگ میشه و کتابخوانی به عنوان جزئی از فرهنگ شناخته میشه تا تجربیات بازتکرار نشن، طرز فکرها نقد بشن، و … . به همین خاطر اساسا هر وسیله مناسب دیگه ای میتونه جایگزین کتاب کاغذی بشه.
ولی از نظر هدف و اینکه آیا جامعه ما واقعا در اون مرحله قرار گرفته که این نیاز به وارد شدن فرهنگ کتابخوانی رو داشته باشه؟ من فکر نمیکنم ما به عنوان یک جامعه به اون مرحله رسیده باشیم. به همین خاطر با کتاب و کتابخوانی مشکل داریم.
برای دیدن اینکه چرا در جامعه به بلوغ نرسیده، تزریق کتابخوانی نه فقط مفید نیست، بلکه مضر هم هست، بهتر فرهنگ کشوری مثل آلمان رو به عنوان کلیت در برابر فرهنگ ایران در نظر بگیریم. وقتی والدین کودکی در آلمان فرزندشون رو به کتابخوانی تشویق میکنن، فرد وقتی وارد اجتماع شد، اثرات این رفتار رو به عینه میبینه. ولی در جائی مثل ایران چه اتفاقی برای کسی که به مطالعه عادت داره میوفته؟
ما در جامعه خودمون در بسیاری از جاها، در نیم قرن گذشته سعی کردیم مسائل اجتماعی، آموزشی و … رو از غرب به عاریت بگیریم بدون در نظر گرفتن الزامات اجتماعی و حتی تلاش برای تطبیق با جامعه. مثالها کم نیستن و نتایج فاجعه بار هم کم نیستن. نمونه دیگه رو هم میشه در دانشگاه و تاکید ایدئولوژیک بر تحصیلات دانشگاهی دید که امروز به این وضعیت در جامعه منجر شده.
هدف نفی تشویق آدمها به کتابخوانی نیست، بلکه در اینه که چرا باید این همه زور بزنیم برای اینکار. اگر که مسیر درستی برای رشد انتخاب بشه، این فرهنگ در حد زیادی خود به خود به وجود میاد. اگر هم پس زمینه ها درست نشه، تشویق به کتابخوانی باعث سرخوردگی اجتماعی در آینده فرد میشه.