آزمون یا نرمافزاری وجود داره که دامنهی کلمههای فارسیای رو که در متن یا کلاممون بهکار میبریم، اندازه بگیره؟ میخوام بدونم چند درصد از کلمههای لغتنامه رو در ذهن دارم و طبق دستور زبان فارسی بهکار میبرم.
در کلاسهای آموزش فن بیان یا آموزش سخنرانی یا حتی آموزش زبان، دامنهی کلمات چطور سنجیده میشه؟
برای صحبت کردن به شیوه یک فرد تحصیل کرده، به طور متوسط چند کلمه باید بدونیم و بهکار ببریم؟
یه تست ساده هست که معلم های زبان انگلیسی برای بررسی دامنه لغات در تعیین سطح زبان افراد میگیرن:
میشینن و چند کلمه/عبارت میدن و ازت میخوان باهاشون جمله بسازی و یا در موردشون حدود 5 دقیقه حرف بزنی، هر جور که میتونی. و بعد از این 5 دقیقه، یه برآورد کلی میکنن از دایره لغاتی که لازمه یاد بگیری.
چند کلمه و لغت بلد باشیم، حرفهای هستیم؟
دوباره میتونیم به آموزه های زبان انگلیسی مراجعه کرد: وقتی میخوایم زبان انگلیسی یاد بگیریم، یکی از روش ها اینه که تا میتونیم کلمهها و واژههای جدید یاد بگیریم. مجموعه هایی مثل “504 کلمه ی ضروری انگلیسی” عملا سهم خوبی در نمره ی زبان آدم ها دارن. مخصوصا نمره های رایتینگ و ریدینگ.
شاید 504 کلمه (!) به عنوان حد پایین برا تعداد کلمات مناسب که کار رو راه بندازه، بد نباشه!
این روزها اتفاقا یک چالش شخصی دارم که بی ربط به این مسئله نیست:
پرسش
چه جوری مفهوم همه این تصویرهای تو ذهنم رو به بقیه منتقل کنم؟ خیلی وقت ها این تصاویر در قالب کلماتی که میشناسم نمیگنجه! آیا لازمه دامنه کلماتی که بهش مسلط هستم رو افزایش بدم یا روش های جانبی هم برای انتقال پیام هست؟
ایدهپردازی
گاهی آرزو میکنم کاش میشد قدح اندیشه (مشابه تو داستانهای هری پاتر) داشت و ذهنیات رو ریخت توش تا ادما همون شکلی ببیننش و دیگه نیازی نباشه کلمه و جمله بندی مناسب رو بیابم.
یا کاش میشد ابزاری برای بلوتوث بین ذهن ها ابداع میشد.
شاید یک راه این باشد که از فرهنگ واژگان فارسی (دهخدا یا معین) به صورت تصادفی واژهها را انتخاب کرد و نسبت واژههای آشنا و ناآشنا رو سنجید.
تجربه شخصی
من زبان فارسی بلد نیستم. دایره واژگانم خیلی محدوده و دستور زبان را هم به خوبی نمیدانم. زمانی این رو فهمیدم که داشتم پایاننامه فارسی مینوشتم. شاید این معیار خوبی باشه برای این که یک شخص زبان بلد هست یا نه.
زمانی که ترجمههایی از زندهیاد منوچهر بزرگمهر میخواندم تقریبا چیزی نمیفهمیدم به طوری که خواندن نسخه اصلی کتاب برایم راحتتر بود. مشکل این بود که در ترجمههای ایشان واژههای عربی بسیار زیاد به کار گرفته شده بود که در زمانهای گذشته بسیار رایج بودند. برعکس زمانی که ترجمههایی از میر شمسالدین ادیبسلطانی میخواندم که بسیار از واژههای فارسی استفاده کرده است باز هم هیچ نمیفهمیدم چرا که واژگان مورد استفاده ایشان کاملا برایم ناآشنا بودند.
دکتر حسابی کتابی دارد با عنوان دیدگانی فیزیکی که واژه دیدگانی ترجمه Optics هست. وقتی این کتاب را ورق میزدم احساس میکردم که نیاز به ترجمه به زبان فارسی امروزی دارد. در این کتاب سعی شده که واژههای تخصصی جدید به زبان فارسی افزوده بشه و این خوندن این کتاب رو خیلی سخت میکنه.
زبان فارسی امروزی به نسبت زبان فارسی هفتاد سال پیش خیلی دگرگون شده و هنوز هم با سرعت در حال تحوله. برای مثال دستور زبان فارسی که در مدرسه خواندیم با چیزی که در کتابهای زبانشناسی میشه پیدا کرد خیلی متفاوته. در مورد واژگان هم همین طوره. حتی الفبای زبان فارسی نسبت به بیست سال پیش تغییر کرده. میخواهم نتیجه بگیرم که سنجیدن چیزی که هنوز خیلی روشن و پایدار نیست کار خیلی سختیه.
پ.ن. احساس میکنم که وقتی به زبان گفتاری مینویسم، در راستای ناپایدارتر کردن زبان فارسی گام برمیدارم.
یه تمرین خوب و یه سایت بهتر برای اندازه گیری و افزایش دامنه لغات فارسی که بلدیم، تمرین تسلط کلامی هست که از کلاس مذاکره ی شعبانعلی برداشت شده:
تمرینی برای افزایش مهارتهای کلامی
اگه راجع به یه موضوعی که دوست دارید در هر حوزه ای ، بگن هزار کلمه مطلب بنویسید، در نوشتن این مطلب چند کلمه ی جدید استفاده میکنین: یعنی به نوعی نسبت تنوع کلمات به تعداد کل کلمات.
البته نمیشه گفت متن متنوع تر بهتره، اما گسترش کلمات خودش یه مزیت هست.
برای تجزیه و تحلیل کلمات، ابزارهای زیادی هستند. اما به نظر این ابزار ساده و مفیده:
کافیه یه متن به هر زبان (فارسی یا انگلیسی یا زبانهای دیگه) داشته باشید و داخل اون Paste کنید تا براتون آنالیز کنه.
اون پارامتری که مهمه Vocabulary Density هست.
فقط یادمون باشه که مثل هر کار آماری دیگه، Sample Size مهمه. اگه واقعاً میخواین توانایی خودتون رو بسنجین، متنی رو تست کنید که حداقل ۱۰۰۰ کلمه (یا ترجیحاً بیشتر) داشته باشه.
بفرمایید برای ارزیابی اون پارامتر چگالی لغات چه کنیم؟ مثلا من یک سند کاری را وارد کردم و عدد ۰.۴ را نشان داد. قاعدتا نوع سند هم مهم باید باشد چون سند کاری حول موضوع کار نوشته میشود ولی در سند شخصی که در وبلاگمان منتشر میشود میتوان خیلی متنوع تر نوشت.
نکتهی ظریفی بود و همون طور که مطرح شد امتیازدهی میتونه به جنس محتوا بستگی داشته باشه، در عین حال این ابزار یه چیز خیلی کلی برای تمرین و سنجش فردی هست.
ضمن اینکه حتی سند کاری رو هم میشه متفاوت نوشت. مثلا در ادارات، کارمندهای کاردرست کسانی هستن که در زمینه تنظیم سندها و درخواست های کاری نسبتا قوی عمل میکنن. و میتونه با کلمات بهتری منظور سند رو منتقل کنه.
در این زمینه سایت مشابه یا تست بهتری اگه میشناسید، حتما مطرح کنید
موافقم
درست است که یک سند کاری ذاتا ما را به سمت محدودیت پیش میبرد اما هنوز هم میتوان خلاق و مبتکر بود. تلاش برای این تغییر هم تمرین سنگین تری خواهد بود و هم باعث تفاوت ما با دیگران خواهد شد.
پرسش راجع به اندازهگیری دایره کلمات فارسی است، فکر میکنم قبل از اندازهگیری کلماتی که واقعا بلد هستیم، ابتدا باید درصد بالایی از آنها را فعال کنیم. چرا که دایره لغت فارسی که هر کداممان در خاطر داریم کم نیست، ولی چیزی که در عمل و در کلام از آن استفاده میکنیم محدود به کلمات روزمره میشود. مثلا اکثرمان با «واژه» آشنایی داریم ولی به ندرت «کلمه» یا «لغت» که اتفاقا هر دو معادل عربی کلمهی «واژه» هستند را به کار میبریم.
مشابه این کلمات کم نیستند: دشوار در برابر سخت، آسان در برابر ساده، زیبا در برابر قشنگ یا خوشگل، … . این کلمات برایمان غریبه نیستند، ولی استفاده از آن برایمان دشوار است و به همین دلیل به ندرت هنگام صحبت کردن به ذهنمان میآیند.
برای آوردن این دسته واژگان از ذهن ناخودآگاه به ذهن هشیارمان و افزایش دایره واژگان فارسی در کلام، دو تمرین ساده میشناسم:
نوشتن با کمک کلمات مترادف! موقع نوشتن از روی پاراگرافی که نوشتهایم بخوانیم و در جاهایی که میتوانیم دنبال واژگان مترادف بگردیم.
کلمات متروکه را از کتابها بکشیم بیرون. از کتابهای قدیمی، شعر یا نظم، و نثرهایی مثل نوشتههای نادر ابراهیمی یا کتاب ملت عشق که پر از واژگان خاص و متروکه هستند کمک بگیریم.
مولانا خودش را «خاموش» می نامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازه اش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستی اش، چیستی اش، حتی هوایی که تنفس می کند چیزی نیست جز کلمه ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می شود که خودش را «خاموش» بنامد؟
خاموش، عالمگیر، هستی، اندیشیدن؛ اینها واژگانی هستند که شاید کمتر در گفتارمان از آن بهره میبریم. آنها را آهسته و پیوسته در نوشتههایمان به کار گیریم تا به مرور در کلاممان نیز فعال شوند.
هر دوی این تمرینها تلاششان این است که مجموعه واژگان غیرفعال ما را فعال کنند.
دغدغه ی شما قابل درک است و بنده هم با سخنان شما کاملا موافقم،اما باید به این نکته هم توجه کرد که برخی از واژه ها جنبه ی ادبی دارند و در این گونه نوشته ها بهتر قدرت نمایی می کنند تا مکالمه های روزمره.
یکی از استادان گردشگری، یادم نمیاد اسم درس رو ولی اینطور آزمایش کردند.
یک جمله رو بدون فعل گفت و از همه خواست کاملش کنن.
از حدود ۴۰ نفر، فکر کنم با سه نوع فعل کامل شد. میباشد، هست، است
و در آخر حدود چند نوع فعل رو مثال زد مثل
به نظر میرسد
میتوان استفاده کرد
که کسی مثال نزد و این هم برام جالب بود که همه ما این فعلها رو میشناسیم ولی ازشون استفاده نمیکنیم.