داشتم پادپرس رو میخوندم که با صحنه ی زیر مواجه شدم و یهو احساس شادی کردم :
تا الان تولد کسی رو در پادپرس ندیده بودم، و خب این شادی خیلی ناخوداگاه پیش اومد.
یوسف جان تولدت مبارک
در طی این یک سال و نیم که در پادپرس در معرض پاسخ ها، مدل ذهنی و تجربه های شما قرار گرفتم، چیزهای خیلی زیادی ازتون یاد گرفتم. و مهم ترین چیز هم برای من، مطالعه بدون قضاوت شما بوده؛ به معنای واقعی یه جور رفتار علم پیشگی، که بدون دستکاری و وارد کردن قضاوت شخصی به مشاهده ی واقعیت میپردازین.
شادی مجازی؟ خیلی کار سختیه! واسه منی که یه مقدار زیادی برونگرام نشون دادن حجم شاد شدنم تو فضای مجازی یه مقدار سخته. معمولاً هم با یه مقداری زیادی کامنت و شلوغ بازی سعی میکنم این شادی رو به افراد انتقال بدم. البته زیاد به این که بقیه ممکنه چه فکری راجع بهم داشته باشن هم فکر نمی کنم.
مثلاً جدیداً که عید نوروز میشه خیلی دوست دارم به اطرافیان و دوستام بفهمونم خارج از این کلیشه ای که به عنوان تبریک سال جدید راه افتاده(ارسال پیامهای ثابت و بی معنی)، سعی می کنم بهشون بفهمونم که منه سهیل واقعاً سال خوبی رو واست آرزو دارم. این حرکت رو هم با کامنتایی که معلومه نویسندشون خودم هستم انجام میدم و از ارسال محتوای کپی شده به شدت بیزارم.
الان یه سال و یه ماهه که یوسف عزیزی رو به واسطه ی پادپُرس شناختم. تا حالا چند بار سعی کردم از طریق پیام های مربوط به پادپُرس به حسشون نزدیکتر بشم و صمیمت بیشتری بدست بیارم. تو این کار زیاد موفق نبودم
درکنارش، وقتایی که واسه یه مسئله جوابی میذاره میفهمم که چقدر چیزای جالب هست واسه یادگرفتن که من هنوز نمی دونمشون. پس سعی کردم هر سری که جواب، نقد و یا تجربه ای می نویسه رو با دقت بیشتری دنبال کنم و ببینم چی میتونم یاد بگیرم. تو این هم هنوز کارآموزم . چند تا از جواباش رو که خیلی دوست داشتم و باعث شدن به پادپُرس بیشتر باور داشته باشم رو در ادامه میذارم، “باشد که سالیان سال این مستندات ذهن بقیه افراد رو هم به چالش بکشن”:
و …
@yousef می دونم که شاگرداتون خیلی چیزا میتونن ازتون یاد بگیرن. امیدوارم در راه تدریس علم به نسلای جدید موفق باشین .
امروز دوباره موقع مطالعه ی پادپرس اتفاق افتاد، و این بار شادی از نوع دیگه:
ابزارها اگه خوب طراحی شن واقعا میتونن عملکرد و حس ایجاد کنن، تا الان در حد اسم از دیزاین انسان-محور میدونستم و حالا در حد لمس کردن معنای این کلمه .
سهیل جان، شادم که در جامعه ی پادپُرس یک ساله شدی. اتفاقا از همراهی با شما هم چیزهای زیادی یاد گرفتم که مهم ترینش جنگندگی همراه با حمایت و همدلی انسانی بوده.
سپاس لاله خودم یادم نبود امیدوارم همیشه شاد و سالم باشید.
سپاس @somo849، که خیلی رک اون مسئله جواب ندادن به پیامها رو گفتی. بهتر توضیح بدم تا به پای غرور یا مسئله نابهنجاری نذاری. من و البته خیلی از ادمهائی که توی علوم کار میکنن تا حدی اوتیسم و ضعف در ارتباط اجتماعی داریم. در مورد خودم اینحوریه که تا با یه نفر خیلی آشنائی نداشته باشم از ارتباط باهاش پرهیز میکنم یعنی باید دقیقا بدونم با چه سطحی و به چه شکلی باید با طرف مقابل برخورد داشته باشم.
بودن در پادپرس برام خیلی جذاب بوده چون به روند و تکامل نوشته های آدمها نگاه میکنم انگار یه جور خودآموزی جریان داشته که باعث پخته تر شدن آدمهای اینجا شده.
بعد از مدت ها به حساب ایمیل یاهوم سر زدم و یاد اولین شادی مجازیم افتادم!
یادمه بچه که بودم وقتی بار اول که با اینترنت دایِل آپ، یه حساب ایمیل توی یاهو ساختم، پنجره ی ایمیل که باز شد و توش نوشته شد : «های فلانی!» کلی ذوق کردم!!! و تا مدت ها از اینکه یه ایمیلی دارم که منو می شناسه و با اسم کوچیکم صدام می کنه خوشحال بودم!
“اندکی فیزیک خوندم، کَمَکی ستارهشناسی روش پاشیدم و معلمم.”
جامعه مون داره بزرگ میشه و بالتبع فاصلهها دورتر. ولی یه چی که عمرا تغییر کنه، فاصله دل یا شاید ذهنهامونه.
خیلی شادم که در ساخت این برج لیوانی فرصت همراهی باهات رو داشتم و خیلی شادترم که اینجا تو پادپرس، شانس اشنایی با اصل وجودت، ذهن، فکر و دغدغههات رو، پیدا کردم.
امیدوارم همیشه در راه آرزوها و دغدغههات در حرکت باشی و در جریان.
مچکرم، تجربههای آشنایی ما بینظیر بود، البته من هنوز اصل وجودم رو نشناختم، کمکم کنید.
راجع به شادی امروزم بگم که روز تولد من روز جهانی کودکه، عالیه نه ؟
این خیلی نکته ی باحالی بود، ی مقدار هم عجیب بود!
هضم اشم سخت بود! اصن چی بود؟
یعنی میشه بدون اینکه با یک نفر ارتباط برقرار کنی، باهاش آشنا بشی، بعد بدونی دقیقا چجوری باید رفتار کنی؟ البته تو پادپرس میشه
تو این روزهای سخت که همه ترسیدن در صفحه اینستاگرامم شروع به نوشتن تجربیاتم برای جنگ هایی که تو این مدت کردم شدم. اولش فکر کردم هیچ کس نمی خونه اما به مرور بازخوردهای زیادی گرفتم! چیزهایی که کمک میکنه شادتر و بهتر زندگی کنیم. البته نه حرف های روانشناسانه و کلیشه ای! من فقط تجربیاتم حس هام و نحوه مواجهه با اون ها رو نوشتم و این باعث شد آدم ها احساس بهتری داشته باشند! یکسری شروع به تغییر کنند و تلاش هامون نتیجه بده!
من تجربه خیلی خوبی داشتم! اسم صفحه ام هم به نام خودم نیست اسمش خرمالوئه هی نگردید!
مممنونم آهنگ خیلی چسبید ارامش موجود درش به سن و سالم هم میخورد …
همین طور یه شعر تصادفی زدم برا جایزه دادن تو روز تولدم و این شعر سعدی اومد، جایزه تقدیم به شما و سایر دوستان پادپُرسی:
من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم
…