شاید بهترین راه اینه که آدم نذاره تو اون لحظه مغز روی مسئله تمرکز کنه.
توی بازی پوکر راه حل ساده اینه که سعی کنید به جای فکر کردن به دست خودتون به دست بقیه فکر کنید. این بدبینی باعث میشه کمتر از دست خوب شاد و یا از دست بد غمگین بشید.
در موقعیتهای احساسی برخلاف بازی معمولا با حریف روبرو نیستید ولی هنوز میشه با بدبینی محتاطانه احساسات رو کنترل کرد.
بیاین اینجا و زیر این پست فرض کنیم در حال بازی هستیم! یا بذار اینجوری بگم که من بعد از خوندن جواب @yousef این استفاده رو کردم که جواب احتمالا خوبی که دارمو رو نکنم و تمرکز کنم رو دست یوسف. جوابشو لایک نمی کنم چون بدبینم به دستی که داره و نمی خوام تمرکزش رو معطوف کنم به خودم.
از طرفی میدونم که احتمالا دستش از من پرتره(براساس شناختی که تو پادپرس ازش بدست آوردم). در ضمن @lolmol کارت ها رو پخش کرده، @yousef اسمال بلیند رو داده و من هم دارم بیگ بلیند رو میدم. اگه تا سه روز دییگه یعنی چهارشنبه کس دیگه ای به این پست اضافه نشد @lolmol باید به اندازه ای که من صحبت کردم و یا بیشتر جواب بده تا بتونه تو بازی بمونه وگرنه فولد میده و میره کنار و همینطور ادامه میدیم. اگه موافقین که جوابمو لایک کنین تا ادامه بدین ببینیم به کجا می رسیم!
در عین حال اشتباحات املایی و نگارشی که به صورت عمدی انجام میدیم رو میتونیم به عنوان فان قضیه(تست دقت مشاهده ی افراد) در نظر بگیریم!
امروز یه جا نشسته بودم با یه نفر دیگه که خیلی حرف مشترک بینمون نبود. بعد معمولا این جور مواقع حس عذاب وجدان و کمی مسئولیت میکنم که لازمه سر صحبت رو باز کنم و خلاصه کمی حس و حال فضا رو عوض کنم. و خیلی وقت ها هم حرف خاصی به ذهنم نمیرسه و … .
امروز ولی یاد این پیشنهاد افتادم که بذارم مغزم رو دست طرف مقابلم تمرکز کنه، به جا اینکه به مسئله ی خودم یعنی نرسیدن حرف خاصی به ذهنم، تمرکز کنم! و به این فکر کنم که نفر مقابلم هم شاید الان داره فکر میکنه چه جوری سر صحبت رو باز کنه. و بعد که ذهنم ریلکس شد، اصلا خود این موضوع شد تِم حرف زدن بینمون!
اصلا چرا باید احساساتمون رو نشون ندیم؟
نشون دادن احساسات چرا بده؟ چرا خوبه؟
این مسئله تو ناخودآگاه منه و نمی تونم تو اون لحظه هیجانم رو پنهان کنم! پنهان کردن هیجانات انرژی زیادی از آدم می گیره و ممکنه سردردهای مزمن، خستگی مفرط و … را به دنبال داشته باشه! در ضمن این فشارها می تونه خلاقیت رو کور کنه!
شخصا از رها بودن سود بیشتری بردم! شاید بعضی وقتا هم حرفی برا گقتن پیدا نکردم … .
سئوال من اینه که چرا بخوایم نشون ندیم؟
فکر می کنم منظور سئوال رو فهمیدم ولی بحثم اینه که راه حل به هیچ وجه در پوکر فیس بودن نیست!! این فقط سخت تر کردن مسئله است. اگر الگوهایی در نظر دارید، می تونم بگم احتمالا اتفاق در لایه های عمیق تری می افته نه در سطح حفظ صورت و اینا. نمی دونم واقعا شاید پوکر فیس بودن خیلی جاها بدرد بخوره از جمله خود بازی پوکر ولی به نظر من رویه سالمی نیست.
انسان های با عزت نفس سالم ویژگی هایی دارند از جمله اینکه حساس و زودرنج نیستن، مهربان هستن، روابط سالمی با آدم ها (حتی آدم های ناجور و منفی) دارن، قوی هستن، شاد هستن و غیره. و این عزت نفس سالم با کار کردن بر روی خودآگاهی بدست می آد. تمرین می خواد فکر کردن می خواد و تغییر یه سری روش های زندگی می خواد.
ولی کنارش فکر میکنم پوکر فیس بودن یه جور مهارته. و مهارتی هم هست که خیلی به درد میخوره، مثلا در بهترین حالت ها هم همیشه اتفاقاتی ممکنه بیفته که طبق پیش بینی ذهن نیست. و لزومی نداره ادم همه سیگنال های درونی رو به دنیای بیرونی بروز بده (خوبه که از احساس مون آگاه باشیم و بشناسیمش، ولی نیازی نیست همه جا داد بزنیمش).
اصلا آموزه هایی که تو کتابای درسی راجع به خویشتن داری میخوندیم رو میشه تعبیر کرد به همین پوکر فیس بودن.
من با بحث درونی کردن که @Ghazaleh مطرح کردن موافقم اما فکر می کنم مهارت پوکر فیس بودن هم یکی از راه های درونی کردنه:
وقتی یه کاری رو آگاهانه اون قدر انجامش میدی، انجامش میدی، انجامش میدی، نهایتا به جزئی از آدم تبدیل میشه.
برای مثال، من توی یک موقعیت متوجه میشم که آدم صبوری نیستم. توی موقعیت های بعدی سعی می کنم ادای آدم های صبور رو دربیارم اما باز توی دلم به خودم می گم آدم صبوری نیستم. اینقدر این کار رو انجام میدم تا یک دفعه می بینم که عه من آدم صبوری شدم!
این تد تاک در همین راستاست اگه ندیدین توصیه می کنم ببینین:
به نظر من بروز احساسات توی چهره، یکی از ویژگی های افراد زلال و بدون شیله پیله ست. برای همین اصلا به تمرین پوکر فیس بودن هم فکر نمی کنم. راه ساده تری رو دارم، اگه دوست ندارم حسی توی چهره م دیده بشه، تلاش می کنم که اصلا اون حس رو نداشته باشم
برداشتم اینه که حستون رو سرکوب میکنین. این طوره؟ اگه چنینه خیلی پیشنهادش نمیکنم. فکر میکنم احساس های مختلف حق دارن که وجود داشته باشن. ارجاع به انیمیشن inside out:
پوکرفیس بودن خیلی به درد معلما میخوره، یعنی مهارتیه که باید داشته باشن. تو کلاس اتفاقاتی میفته که در لحظه میخوای از خنده ریسه بری. ولی نباید،چون در واقع تایید کاریه که نباید تایید بشه
بنابراین باید خودتو کنترل کنی و تو چهره ات خنده ای ظاهر نشه. واقعا سخته! من سعی کردم ولی خیلی موفق نشدم. واقعا چطوری پوکرفیس باشیم!
نه اصلا!! منظورم این بود که روی خودم کار می کنم که حلش کنم. مثلا حس چندش شدن از یه چیزی! من به واسطۀ کارم گاهی مجبورم جایی غذا بخورم که به نظر خیلی کثیف میاد و دقیقا نباید توی چهره م حس چندش شدن رو نشون بدم چون روی مخاطبم تاثیر بد میذاره. یه راهش اینه که به قول دوستان پوکر فیس باشم و حسمو پنهان کنم، یه راه بهترش اینه که این درک رو در خودم ایجاد کنم که این سبک زندگی این آدماست و اگر میخوام باهاشون معاشرت کنم باید سبک زندگی شونو بپذیرم و دیگه چندشم نشه، من دومی رو انتخاب می کنم.
پوکر فیس بودن رو توصیه نمیکنم ولی پالایش احساسات رو دوست دارم . چه اشکالی داره وقتی خنده تون اومد بخندید؟ ولی خب اون خنده رو مثلا تبدیلش کنید به لبخند .