شاید براتون جالب باشه که بدونید مدتها تدریس یک کتاب و یک پایه، بر خلاف تصور میتونه حس تکرار به آدم نده، به نظر من تعامل با انسانهای متفاوت و چالش آموزش ریاضیه که این تجربه رو نو نگه میداره، اینو چند روز پیش تو کلاسم هم به بچهها گفتم. دیگه اینکه فکر میکنم باید یه روحیه کنجکاوی و نیاز و شوق به آزمایش و یادگیری هم در فرد باشه که خسته نشه؛ چند روز پیش تو راه برگشت به خونه، همکارم میگفت یکی از دلایل این که از تدریس به معاونت تغییر سِمَت داد، اینه که از تدریس یک موضوع و کتاب در سالهای متمادی خسته شده و در طرف مقابل من گفتم چون تو معاونت و مدیریت دست ما برای تغییر باز نیست، من دست کم حالا (با اینکه پیشنهادش رو داشتم) به این سمت نمیرم.
خلاصه معلمی پر از چالشه اگه آدم اهل تجربه باشی. نظرتون چیه؟
ثبت همه تجربهها با جزئیات کار آسونی نیست، اما سعی میکنم، به مرور مطالب مهم رو اینجا بذارم.
مثل ۳ سال قبل، براساس عرفی که خودم ساختم، خواستم فقط پایه هفتم داشته باشم. نام کلاسها: ۷/۱ تا ۷/۵.
فرق جلسه اول امسال با قبل این بود که برنامه تغییر دکور رو به بچهها گفتم و کلی ذوق کردن و چند نفر هم گفتن پیگیر کمک اولیا میشن، که از همون چند نفر بالاخره با پریا برای نقاشی کلاس و همینطور مهسا برای لامپهای کلاس به نتیجه رسیدیم. در کل امسال کارم با مدرسه دو بخش داره، بخشی تدریس و بخشی پیش بردن روند اجرای دکور کلاس. پس علاوه بر درس راجع به شکل و شمایل کلاس هم حرف میزنیم.
یک کار دیگه هم امسال متفاوت انجام شد، مثلا برای آشنایی با بچهها و به خاطر سپردن اسامیشون، ازشون موقع معرفی فیلم گرفتیم، براشون جذاب بود، در واقع از دکتر محمد نیرو یا بهتر بگم آقا معلم الهام گرفتم. خب فیلم ایشون حرفهایتره و البته کلاسشون کم تعدادتر، پس من فعلا در همین حد از خودم راضی هستم:
فیلم معرفی دانشآموزان
حالا دیگه بریم سر درس؛ کتاب هفتم ۹ فصل داره، این کتاب رو میتونید در کنار کل کتابهای آموزش و پرورش کشور، در سایت دفتر تألیف کتب درسی ببینید.
فصل اول حل مسأله و فصل دوم اعداد صحیح و چهار عمل اصلی بر روی این اعداد.
من دو فصل رو همزمان پیش میبرم، به این دلیل که روند کلاس تکراری نشه، تجربه منظم طبق فصول کتاب رو هم داشتم. ترتیبی که در اینجا میاد لزوما به این شکل و در یک جلسه و در همه کلاسها اجرا نشده. ولی کلیت یکسانه. جلسه اول بعد از آشنایی و حرف زدن از کتاب و دفتر و قوانین ابتدا از فصل دو شروع کردم، بعد ازشون خواستم یک صفحه و نیم را در منزل ادامه دهند، و برای جلسه بعد کاغذ شطرنجی همراه داشته باشند برای مسائل فصل اول.
مسأله ۱ رو کاغذ شطرنجی پیاده و درکش بسیار ساده شد، قبل رسم شکل بچهها فکر میکنند به هر ضلع یک متر اضافه میشه! شاید به نظر عجیب بیاد ولی بسیاری از بچهها مفهوم محیط و مساحت رو دقیق درک نکردهاند و طبق عادت دو فرمولی که حفظ کردهاند به زبانشان میآید و اغلب طول ضربدر عرض. بنابراین من یک صفحه یونولیت دستم میگیرم، چهارگوشه باغچه فرضیم با میخ (یا اتود بچهها) میکوبم و متر نواری را با کمک خودشان دورتادور باغچه میگیرم و بعد عدد را میخوانیم. تازه با همون متر یه بحثم راه میندازم که سانتیمتر و متر و دسیمتر و اینچ چیه و چقدره و کلی غلطگیری میکنم. فکر کنم دلیل این رفتارام ماهیت فیزیکخوان بودنمه.
مسأله ۲ را ابتدا با انجام آزمایش با توپ واقعی و سپس شروع رسم شکل روی بورد و توسط خود بچهها روی کاغذ و اجرایپاورپٶینت باز کردیم :
جالبه که بچهها بسیار در پیاده کردن مسأله به صورت شکل ساده مشکل دارند، باید حوصله کرد و بهشون زمان داد، خیلی دوست دارند معلم تک تک کارشون رو ببینه و اصلاح کنه، خوب ممکن نیست، من وقتی چند نفر رو میبینم بهشون میگم بگردید تو کلاس به دوستاتون کمک کنید، خب این کار رو هم دوست دارند، پس هیجانات و نیازها تا حدی متعادل و پاسخ داده میشه.
فصل دوم با کاربرد علامت مثبت و منفی در سنجش زاویهها شروع میشه، با گرفتن یک ساعت دیواری واقعی که دیگه تو مدرسه استفاده نمیشه، اصطلاح ساعتگرد و پادساعتگرد رو مطرح کردم:
مفهوم قرینه رو با: دو دست باز که از شصت کنار هم قرار و بعد اگه انگشتانشون، مشابه و به یک اندازه باز باشن، برهم منطبق میشن، و آینه و نهایتا محور، مرور کردیم:
و سپس نمایش و جمع اعداد صحیح روی محور:
باز چون قبلا فیزیک خوندم و درس دادم این مطلب رو خیلی با مفاهیم جمع بردارها مرتبط میدونم و سعی میکنم بچهها رو با اندازه و جهت کمانها درگیر کنم تا اعداد محور، در صورتیکه کتاب برای سادگی از صفر شروع کرده و اعداد محور با اندازهها مطابقت داره. باز اینجا کلی طول میکشه تا بچهها درک کنند که جمع اعداد صحیح ممکنه نتیجهای مانند کم کردن یا تفریق داشته باشه و من اینجا با آهنگی شبیه ریتم ترانههای رپ میگم: جم(ع) یعنی دو حرکت پشت سر هم
با اینکه مطالب به نظر ساده میاد ولی به راحتی دیده میشه که حتی بچههای به ظاهر توانمند بسیار درگیر کلیشههای ذهنی هستند و تقریبا هر مسألهای یا تمرینی رو اگر در قالبی نو ارائه بشه، براشون سخته. مثل این سوال:
در واقع در قدم اول که خوندن صورت مسأله هست حوصله و دقت لازم و کافی به خرج نمیدهند و برای فهم و بعدش برای حل تقریبا هیچ. به بهونه سختی و نفهمیدن رهاش میکنن یا به دیگران یا کتابهایی که پاسخ تمرینهای کتاب رو دارند، رجوع میکنند. دومی اغلب منجر به رونویسی میشه. راه حل اینه که:
- معلم به خواندن صورت سوال و تحلیل کلمه به کلمه یا عبارتها و جملهها تأکید کنه و تو کلاس از بچهها همین رو بخواد. درسته که وقتگیره ولی ارزش بالایی داره.
- تمرینها و مسائل کتاب بیشتر تو کلاس و به صورت گروهی حل بشه. و برای خونه مسائل دیگهای مطرح بشه.
- اگه تمرین خونه از کتابه، از بچهها انتظار حل صددرصد رو نداشته باشیم تا از ترس وادار به رونویسی نشوند.
طبق محاسبه، اگه بخواهیم کتاب رو با پرداختن به تمام تمرینات به موقع تموم کنیم، هر جلسه باید ۳ صفحه پیش بریم اما من دست کم ترم اول بیش از ۲ صفحه نمیتونم و هرسال هم کتاب رو تموم کردم، دلیلش اینه که اگه روی مباحث تحلیلی زمان میذارم، در بعضی موارد که با تکرار و تمرین خود بچهها قابل حله یا تکراریه به نسبت سریعتر رد میشم.
ادامه دارد . . .