یکی از چهرهها رو انتخاب کن و نظرت رو بگو: چه حسی در این چهره میبینی؟ چرا؟
برای اینکه یه تمرین گفتگوی خوب هم داشته باشیم، قبل از این که نظر خودت رو بگی، بگو با پاسخ نفر قبلی موافقی یا مخالف؟
دنبالهی موضوعهای
یکی از چهرهها رو انتخاب کن و نظرت رو بگو: چه حسی در این چهره میبینی؟ چرا؟
برای اینکه یه تمرین گفتگوی خوب هم داشته باشیم، قبل از این که نظر خودت رو بگی، بگو با پاسخ نفر قبلی موافقی یا مخالف؟
دنبالهی موضوعهای
بنظرم اگه هدف فقط تفسیر حالت چهرههاست خوبه که ناشناس باشن، و با شماره مشخص بشن، چون آدم یاد شخصیتشون میوفته و تعابیر ممکنه واقعی نباشن. مثلاً اولین چیزی که با دیدن چهره مادر ترزا به ذهنم اومد، مهربانی بود، بهرحال برای چهرههای ردیف اول، به ترتیب از سمت راست، تعبیر من اینه:
تفکر عمیق-دور اندیشی- غلبه بر احساس(مثلاً پذیرش منطقی غم ناشی از شکست)- شادی سرافرازانه- مهربانی و آرامش عمیق- روحیه مستحکم و مقاوم- لبخند مصنوعی.
خانوم اجازه خسته شدیم، خیلی مشق زیادی دادید، هر دفعه یکیش رو بدید بهتر نیست؟
ممنون از نقد شما و خلاقیت دبیر گفتگو، بازی راحتتر شد:
فکر میکنم این رو به آقای شماره ۲۸ نسبت دادین. مخالفم، و به نظرم میرسه ایشون تو مخمصه گیر کردن! یعنی حس تو چهره شون شبیه پریشانی هست.
صورت آقای ۹ جذبم میکنه و دلم میخواست تو مجموعه اسمایلی ها یه اسمایلی با این حس وجود داشت، انگار میخواد بگه «فازت چیه؟!»! اسم حسش رو میذارم skeptical یا شکاک.
پاسخ نامه رو برعکس گرفتی استاد گفت از راست برعکس خوندی همه رو
خوندن حس افراد از چهره کار سختی نیست اما خوندن تفکرات چطور؟ یه بخش جدید به بازی اضافه میکنم.
کدوم چهره رو میتونید براش یه تفکر مثال بزنید؟
چند تا مثال میزنم:
۲۷: ببین با این سن و سال گیر یه مشت بچه افتادیم. نیم نگاهی به اصغر انداخته و با اشاره می گوید: چی میگن اینا واسه خودشون؟
۹: همه میدونن داری درست میگی اما به سود شرکت نیست حالا تو هزاربار هم توضیح بدی من خنگ ترینی هستم که تو عمرت ندیدی و مطمئن باش طرحتو رد میکنم چون برای من سود نداره!
فکری که هرعکس ممکنه با خودش داشته باشه رو بخونید
الان حس و فکر تو ذهن من دقیقا شبیه آقای شماره ۹ هست:
خوبه این قانون. اگه فکر ادما رو بتونیم حدس بزنیم، حسشون رو هم بهتر میتونیم درک کنیم و بفهمیم احساس ها واقعا چی هستن؟. ولی در ادامه ی فکرایی که خوندی از حس حرفی نزدی و عملا انگار بازی رو دور زدی. قصدت دور زدن بود؟!
شماره ۲۵: آخ جون چقدر ازم تعریف کردن، دوست داشتم
شماره ۲۶: داره خودشو سرزنش میکنه، میگه گند زدم، خراب کردم. اصطلاحا والد سرزنشگرش فعال شده برای خودش.
نه والا قصدم دور زدن نبود حس های ظاهری واضحه برای همه به نظرم چالش خاصی نیست
صادقانه بگم برای من اسم گذاشتن حتی روی احساس خودم هم یه چالشه! طوری که بارها از مشاور، شنیدم که «تو باید اول احساست رو بشناسی!» در حالی که به نظرم احساسم رو میشناسم فقط نمیتونم صداش کنم … .
ممنون میشم اسم احساس هر چهره ای که انتخاب کردین رو هم بگین. منظورم دقیقا اسم احساس[1] هست، یعنی حس خشم، حس شادی، حس رضایت، … .
emotion ↩︎
این هم یه لیست برای شما،
من هم سختمه، اسم احساسات رو فراموش میکنم. حتی گاهی نمیشناسمشون، فکر میکنم وقتی شناختنش سخت میشه علتش تداخل کودک و بالغ باشه. ولی میگن خیلی خوبه بلد باشیم، به خصوص احساسات مثبت رو،
ممنون این لیست رو دارم، بالا مشابهش رو لینک کردم
راستی اگه این قدر بازی بدیهی و بدون چالش هست، یه بار اسم گذاری روی احساس افراد رو در این تصویر تست نمیکنین؟ مثلا ۱ و ۴ و ۱۴ هر سه میتونن به اسم حس شادی تگگذاری شن. ولی مطمئنم اگه ادمای نکتهبینی باشیم، و یا احساسها رو به درستی بشناسیم، میتونیم همین سه تا رو با احساسهای ظریفتری نامگذاری کنیم.
مثلا ۱ بیشتر «راضی» یا content بهش میچسبه، ۱۴ شاید joy، و ۴ همون شادی/happy.
مشاورتون زیادی سخت گیره و یا شما رو خوب نمیشناخته یا اشتباه کرده.
اینکه برای احساسات اسم بزاریم برای افرادیه که خیلی توی این موضوع ناتوان باشن. کاش بهتون توصیه میکرد که به جای اسم گذاشتن، حسش رو شناسایی کنید و ذهنتون رو با مفهوم لغویش گول نزنید. برای افرادی که ناتوانی زیادی در بحث درک احساسات دارن با استفاده از قدرت کلمه مفهوم حس رو دیکته میکنن تا فرد متوجه بشه.
درواقع توی بحث حس و احساسات شما رو در سطح مبتدی دسته بندی کرده و به نظر من اشتباهه
نظرتون چیه؟
نه منظورم ۲۲ است… . . .
شماره ۲: ترس
شماره ۳: تعجب
شماره ۵: درماندگی
شماره ۱۰: حماقت
شماره ۱۱: افسوس
شماره ۱۳: بی تفاوتی توام با حواسپرتی
شماره ۱۴: تظاهر به شادی
شماره ۱۸: کلافگی
شماره ۲۵: شادی واقعی
شماره ۲۸: تمرکز
موافقم.
مخالفم. به نظرم نظر لاله به واقعیت نزدیکتره:
در مورد شماره ۲۵ که محمد مطرح کرد نظری ندارم اما در مورد شماره ۲۶ که میگه:
موافقم.
به نظرم هیچ کدام شادی نیستند. شماره ۱ لبخند زورکی میزنه. شماره ۴ همچنان لبخند مصنوعی داره اما به دلیل اعتماد به نفس بالا و تمرین زیاد ممکنه ما این رو مصنوعی تعبیر نکنیم. شماره ۱۴ که اصلا شادی نیست. به نظر لبخند از روی فشار و اجبار هست.
من هم مثل لاله @lolmol اسم گذاری روی احساسات برام سخته.
فعلا یک کتاب و کلی احساس جلوم چیدم تا ببینم هر کدوم مناسب کدوم تصویره.
خب من قبل از اعلام نظرم به توضیح بیشتر نیاز دارم. چرا فکر میکنی لبخند شماره یک زورکی است؟
برداشتم از چند تاشو میگم
شماره 2 = مثل اینکه یه حرفی شنیده که به مذاقش خوش نیومده و هم متعجب و هم کلافه س
شماره 9 : از ابراز نظر یا رفتار طرف مقابل شگفت زده و خوشحاله
شماره 17: احساس تعلق و احساساتی شدن حاصل از اون مثلا بعد از قهرمان شدن تو یه رشته ورزشی
کمی با چاشنی طنز و تخیل؛
3= من هنرمندی که فکر میکنی نیستم این چندمین باره که داری پیرهنم رو میکشی و درخواست امضا داری!
4. جناب هاینس شما موفق شدید جایزه نوبل بگیرید. جناب هاینس و لبخند.
5. خانم مریو شما باز هم نفر آخر این قرعه کشی شدید . خانم مریو و این عکس العمل.
7.خانم پونی یادمون رفته بود که بگیم داخل اتاق سوسک هست . خانم پونی و این واکنش.
11. آقای ارشاوین باید یک ساعت دیگه منتظر بمونید تا همه مدیران شرکت بیان. و اقای ارشاوین و این ری اکشن.
12. من به آقای کارلوس ؛ فکر کنم مشکل کارخونه از ماست پس ما باید نیروی جدید بیاریم.
اقای کارلوس؛ یافتم .
من ؛ چیو؟
اقای کارلوس؛ماست های شرکت باید این شکلی تولید شن.
16؛ آقای متیو در وسط سخنرانی احزاب
در امریکای لاتین پس از این که بهش میگن یه لحظه بیاید اینور دکور رو بچینیم.
27. آقای جوزف به آقای رومن ؛ دیگه به شما اعتماد ندارم اقای رومن .
دیروز هم زیر صندلی من آدامس گذاشته بودید.
شماره ۱۵ میدونه طرف مقابل درست جواب داده یا عمل کرده اما انگار با این چهره میخواد کارشو کم ارزش کنه و بگه براش مهم نیست
شماره ۲۰ کسیه که یه نکته گفته به دوستش اما اون در کمال بی حواسی و بیدقتی داره به رقیبش اونو توضیح میده و کاملا مشخصه داره حرص میخوره
خنده شماره ۸ انگار از سر نفرت و کینست .
ذوقِ مادر : پسرش از مسافرت رسیده خونه و میخواد بغلش کنه «خوش اومدی پسرم!»
استرسِ مربی : تیم مقابل نزدیک دروازه شده!
کنجکاویِ دانشجو : استاد داره درسِ شیمی میده، ولی حواسش به دختری هست که صندلی آخر نشسته.
خجالتِ مجری : از شوخیِ نابجای مدیری که به گفتگو با او نشسته، خجالت کشیده و میخندد.
غمِ مادر : اینبار دخترش رو عروس کرده و از دوری دخترش گریه میکند!
نگرانی دزد : وقتی از گشتن دنبالِ دختری که از دستش فرار کرده، خسته میشود، ناگهان او را میبیند که چهار دست و پا از دریچهی هواکش بیرون میرود!
ترس : داشت به مهمانی میرفت که ناگهان جسدِ مردی را میبیند که غرق در خون و اما چشمانش باز است.
تمسخر : وقتی رفیقش را در مصاحبهی کاری برنده میبیند، احساس حسادت میکند، رفیقش با خوشحالی به او میگوید : «خداحافظ تا بعد…»، او هم با خنده دستی برایش تکان میدهد و با خیالِ انتقام، در دلش میگوید «به همین خیال باش»
تفکرِ نشاطآور : وقتی در مصاحبهای از او میپرسند چه آرزویی داری؟
کلافهگیِ قاضی : از اجازهها و درخواستهای بیجای وکیل خسته شده و اینبار ناچار میشود به حرفهایش گوش کند.
چقدر طولانی شد!! بقیشو ولش کن