نقد و بررسی گیمیفیکیشن پادپرس: پرسیدن یا جواب دادن مسئله این است!

image

اگر تو راهی که داری میری بفهمی دلت راضی نیست دور میزنی؟

این اولین سوالی بود که بعد از دیدن سهیل تو بالکن تیوان، خوردن یه لیوان چایی (سیگار نمیکشیدیم بابا :smoking: ) و آشنایی با پادپرس؛ تو پادپرس مطرح کردم.

اولین سوال و بزرگترین دغدغه ذهنی اون روزای من این بود که «بعد 7 سال متالوژی خوندن، دانشگاه تهران رو ول کنم و برم سراغ شاخه ای که علاقه دارم یا نه؟». پادپرس و جواب های بعدش هر روز بیشتر از قبل به این مسیر مطمئنم کرد. انقدری که الان دیگه خیلی مطمئنم و میگم بسه انقدر جواب پای اون پست نزارین ذوق مرگ شدم.

انتخاب من، مسیر طراحی تجربه کاربری و به طور خاص تر طراحی گیمیفیکیشن[1] بود. یعنی استفاده از تفکر بازی و اِلِمان های جذاب بازی و روش بازی،‌که برای هر کسی متفاوته، در جهت جذاب تر کردن یک موضوع و حل مسئله ها. دقیق‌ترش رو می‌تونین تو وبسایتم بخونین[2]:

http://bazivar.com/

تو این یک سال و خورده ای به پادپرس هم نزدیک بودم و هم دور؛ اما همیشه دوست داشتم یه روز برگردم و اون حس اول کار پادپرس رو جبران کنم. برای همین خیلی یهویی و زیر پوستی یه اکانت درست کردم و شروع کردم بررسی پادپرس از نظر گیمیفیکیشن. در مجموع ۶ مقاله، تلاش کردم پادپُرس رو از منظر گیمیفیکیشن بررسی و نقد کنم و در اختیار سایر پادپُرسیا قرار بدم. کلیت ماجرا از این قراره:

  1. پادپُرس به عنوان یه پلت فرم نوآوری باز؛ همین مقاله.
  2. مرحله‌ی کشف پادپُرس توسط کاربر
  3. مرحله‌ی آشنایی کاربر با پادپُرس
  4. مرحله‌ی درگیری کاربر با پادپُرس
  5. مرحله‌ی پایان بازی پادپُرس
  6. جمع‌بندی

من یه کلاه سیاهم و تمام تلاشم رو کردم که خیلی خوب پادپرس رو زیر مشت و لگد خودم گرفته و لهش کنم :joy: :facepunch: امیدوارم موفق شده باشم.

پادپرس به خودی خود جذاب هست، اما راه و رسم پادپُرس و پادپُرسی قناعت نیست: پادپُرس، می‌تونه بهتر و جذاب‌تر هم باشه!

پلت فرم نوآوری جمعی پادپرس برای جذاب تر شدن نیاز به نهادینه کردن یک تفکر و نگرش در افراد مختلف داره و این کار به روش معمول اصلا کار آسونی نیست.

بریم اولین قسمت از این نقد سازنده رو بخونیم.

شروع بازی‌وارسازی در پلت‌فرم های نوآوری باز:‌ حس غالب

وقتی بحث از نوآوری جمعی و پلتفرم های نوآوری جمعی میشه، میتونیم حدس بزنیم که این مفهوم از طریق دو میل درونی اصلی به ما انگیزه می‌ده:

  • میل درونی اول: معنای حماسی و ندای درون
    کاربرا به خاطر حفاظت از دانش بشر و انتقال و ثبت تجربیات با این پلتفرم ها کار می کنن و این حس رو دارن که برای مفهومی بزرگتر از «خود» کاری کردن.

  • میل درونی پنجم: نفوذ اجتماعی و وابستگی به یک قشر خاص
    این که خودت رو متعلق به یک جامعه متفاوت و خاص بدونی، انگیزه ای هست که اغلب در این پلتفرم ها تقویت میشه: اینجا فرد حس می‌ کنه عضو یک جامعه پر از افراد متفکره و سعی می کنه با ادامه فعالیت در این جامعه خودشو با اون ها منطبق کنه.

پلت فرم نوآوری باز پادپرس

نکته ای که وجود داره اینه که وقتی پلتفرم های جدید نوآوری جمعی کارشون رو شروع میکنن، سعی میکنن از این دو تا میل درونی بیشتر و بهتر استفاده کنن. اما پادپرس، برای ورود به صنعت به چیزی بیشتر از این میل های درونی نیاز داشت تا با ایجاد یک تجربه جدید، موفقیت متفاوتی هم رقم بزنه.

نقطه تمایز پادپرس چیه؟

پادپرس این کار رو با استفاده از قدرت خلاقیت و بروز و ظهور اون و همچنین استفاده متفاوت از تمایل به موفقیت ها و تصاحب ایجاد کرد.

هدف پادپرس تنها ارائه یه راه حل نیست؛
بلکه همون جور که خودشون میگن،
هدف یادگیری مستمره.
هدف یادگیری به صورت جمعیه.

این هدف بارها در پادپرس مطرح شده؛ چه در راهنمای جامعه:

image

و چه اخیرا از طریق بنر اصلی سایت:

image

هر کدوم از اعضای این جامعه به نوعی خودش رو موظف میدونه تا خلاقانه ترین و مستندترین جواب ها رو در اختیار دیگران بزاره.


  1. بازی وار سازی ↩︎

  2. راستی من تو این متن، از بعضی کلمات رایج تو گیمیفیکیشن استفاده کردم، سعی کردم تا جایی که میتونم ساده بنویسم ولی جاهایی که ناگزیر بودم به منابع مختلفی که خودم جمع کردم ارجاع دادم تا متنم هم مختصر-مفید بمونه و هم جا برای یادگیری افراد علاقه‌مند باز باشه. پس برای مطالعه‌ی بیشتر می‌تونین به لینک‌ها هم سر بزنین. ↩︎

11 پسندیده

لذت بردم از این نوشته و یاد خاطرات قدیمی پادپرسی افتادم. ممنون از اینکه با تخصص بازی وار سازی به پادپرس حمله کردی و اون رو زیر مشت‌های محکم خودت گرفتیش. مطمئنم میتونیم باهم به شبکه‌ای بهتر تبدیلش کنیم :facepunch:


بازی با پرسش شروع میشه یا پاسخ؟

یه نکته‌ای تو کتابای هری پاتر بود، هری هر وقت سوال درست رو میپرسید، پاسخ به شکل جادویی در اختیارش قرار می‌گرفت. مثلا یادمه تو یکی از اخرین جلدهای هری پاتر، اون قسمتی که ولدمورت هری رو گول زده بود تا بیاد پیشگویی رو از اتاق اسرار برداره، ورودی اتاق به ۴-۵ در باز می‌شد که هر کدوم به جایی ختم میشد. برای پیدا کردن در اصلی، لازم بود یه ورد جادویی رو بخونی که هری بلد نبودش! بعد تو راه برگشت، بابای دراکو مالفوی داشت از هری فرار میکرد و سریع وارد این پنج‌راه شد و از در اصلی فرار کرد. هری وقتی به پنج‌راه رسید ورد رو یادش نمیومد، با درموندگی پرسید: «کدوم در به سرسرای اصلی باز میشه؟» و یکی از درها باز شد و هری راهش رو پیدا کرد.

این ذهنیتِ جی. کی. رولینگ رو خیلی قبول دارم: تو زندگی گاهی تنها کاری که باید بکنیم اینه که بپرسیم! مهم نیست از کی، وقتی میپرسیم، جواب رو خودمون به یه روشی پیدا میکنیم! حالا اون روش گاهی افرادی هستن که میان و تجربه شون رو میذارن. ولی تا ما نپرسیم، اونا پیداشون نمیشه!

این جادوی پرسش هست! و اتفاقی که بعد از پرسش خوب شما افتاده «اگه تو راهی که داری میری، بفهمی که دلت راضی نیست، دور میزنی؟!»


بازی وار و رواج بازیگوشی تو کسب و کارها :grin:

من پیش از این سایت بازی‌وار رو دیده بودم و از مطالب آموزشی خوبش هم استفاده برده بودم. با مطلب
گیمیفیکیشن چیست؟ جذب محتواش شدم:

تا حالا به این فکر کردید که چی باعث میشه یک ورزشکار سال ها برای رسیدن به یک مهارت ورزشی تمرین کنه. اما همون آدم در محیط کار از انجام یک کار تکراری زود خسته میشه!

همین تک جمله کلی جذبم کرد، آخه مدتها بود به این موضوع فکر کرده بودم که چطور میشه کارت رو مثل یه بازی یا یه ورزش دوست داشته باشی؟ طوری که هر روز که میای سر کار، ادرنالین درت ترشح شه و هیچ روزی حس تکراری نکنی.

این همون چیزی هست که خودم تو هر جلسه ی تمرینات ورزشی تجربه میکنم! حتی با اینکه تمریناتم از دید بقیه کارهای تکراری به نظر میاد. :woman_cartwheeling:


خاطرات پادپرس و امیال درونی پادپرسیا

و اما درباره‌ی پادپُرس، مشتاقم زودتر سایر نقدهاتون رو بخونم. در بحث core drive ها، باهاتون موافقم. کاری که ما کردیم ساده بود: اون اوایل با پادپرسی‌های خاصی که رفتارشون رو تو پادپرس می‌پسندیدیم گپ زدیم، گپ‌هایی از یه ساعت چت نوشتاری گرفته تا جلسات اسکایپ ۳ نفره و یا جلسات حضوری. تلاش کردیم بفهمیم وقتی تو پادپرس مشارکت میکنن، چه حسی بهشون دست میده (حس درونی). و بعد تلاش کردیم از بین حس‌های مطرح شده مهم‌ترین و پرتکرارترین حس رو پیدا کنیم و شرایطی رو فراهم کنیم که افراد بیشتری اون حس رو پیدا کنن.

شخصا تصورم این بود که ادما اکثرا برای بروز خلاقیتشون و برای خلاق و خفن دیده شدن هست که ممکنه در یه چنین جامعه‌ای مشارکت کنن! :crazy_face: ولی بعد از گپ‌های مختلف با @Ali_Shakeri @hesam_fardad @leilay @Ghazaleh @najme … فهمیدیم اون چیزی که داره اتفاق میفته یا حس اثربخشی، یا تاثیر اجتماعی هست، که ترجمه‌ش میکنم به ارزش‌افرینی در ابعادی فرای «من».

یادمه یه روز با سهیل نشستیم و گپ‌ها و مصاحبه‌ها رو جمع‌بندی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که مخاطبای اصلی پادپرس معلم‌های فطری هستن! یعنی حتی اگه شغلشون معلمی نیست، ذاتا برای معلمی ساخته شدن؛ دوست دارن یاد بگیرن و یاد بدن.

پ.ن. عجب سیستم آموزشی‌ای می‌داشتیم اگه این افراد تو سیستم آموزش و پرورش و یا آموزش عالی مون شاغل بودن … :smiling_face_with_three_hearts::trophy: شاید حتی از فنلاند هم جلو میزدیم تو این زمینه.

10 پسندیده

اره این کار بسیار خوبی بود و چیزی بود که من تا به حال در اپلیکیشن اجتماعی دیگه ای چنین چیزی رو ندیده بودم.

به نظر من هنوز هم میشه ادامه داد.

این منو یه جمله ای انداخت که استاد واقعی هم به شاگردش یاد میده و هم ازش یاد میگیره و این دو مولفه همراه هم شخص رو کامل میکنن.

1 پسندیده