راستش نمیشه گفت که هدف خاصی ندارم، ولی در دوران دانشجوئی خیلی دچار این چالش شدم. الان حسم و ایده م در این مورد اینه که درک و فهم زندگی و هدفش خودش چالش جذابیه.
همین مشکل رو بارها داشتم و دارم. تا حد زیادی همین بیهدفی باعث شده از موضوعاتی که خیلی بهشون علاقهمند باشم، دور بشم. واسه من هدف در زندگی یعنی اینکه میخوای در بلند مدت تو زندگی کجا قرار بگیری؟ وقتی این چشم انداز برام معلوم و شفاف بشه میتونم اثر خودمو بذارم. منتها مشکلم در گذشته این بوده که این چشم انداز و اثری که میخواستم بذارم، به مراتب دچار تغییر و پراکندگی بوده.
شاید اگه درست هدفگذاری میکردم الان یه فوتبالیست حرفهای که در جای مناسب خودش قرار داره میبودم. ولی به جاش الان یاد گرفتم اگه درست هدف گذاری کنم، باعث میشه برنامهریزی درستی براش داشته باشم، که این هم منجر به استفاده مناسب از منابع و شناخت درست محدودیتا میشه. در نهایت پشتکار، انسجام، تداوم و هوشمندی هست که به “هدف” معنی میده.
حدود دو-سه هفته هست که با راهنمایی یه مربی، تمرینهایی رو شروع کردم برای هدفگذاری شخصی و همین طور هدفگذاری کاری در پادپُرس. این تمرینها تا امروز خیلی کمکم کرده، نه برای صرفِ هدفگذاری؛ بلکه برای آگاهی از خودم و اهدافی که میتونه باعث تبدیل شدن لحظاتم به flow باشه.
لینک تمرینها رو به ترتیب انجامش میذارم. اگه واقعا متوجه شدین که هدفگذاری لازم دارین، زمان سرمایهگذاری کنین و به خودتون، ارزشهاتون، و آرزوهاتون فکر کنین تا به اهداف متناسب با خودتون برسین:
راستش منم خیلی دچار تردید میشم که آیا کاری که دارم انجام میدم واقعن براش ساخته شدم یا نه، آیا این کاری هست که می خوام انجام بدم یا نه، که این دو تا سوال بهم یاداوری میکنه که انگار دقیقن نمی دونم هنوز هدفم توی زندگی چیه.
ممکن هست بیشتر توضیح بدین؟ چجوری به خود شناسی رسیدین؟
بهترین دلیلش اینه که تمرین هدف گذاری نداریم کافی تصمیم بگیریم چند هدف ساده مختصر وقابل دسترس برای خودمون قرار بدیم با رسیدن به اونا اعتماد به نفسمون بیشتر میشه و میتونیم هدفهای میان مدت یا بلند مدت هم برای خودمون تهیه کنیم.
اتفاقا مشکل من اصلا این نیست من واقعا هر کاری که بخوام رو میتونم انجام بدم و عقیده شخصیم اینه که با حذف دو فاکتور زمان و هزینه واقعا هرکاری ممکنه (به لحاظ عرفانی خدا رو هم باید دخالت داد که اگه نخواد واقعا یه کاری نمیشه)
به نمونش هم رسیدم تو زندگیم من مکعب روبیک رو زیر بیست ثانیه حل میکنم و این نمونه بارز هدفگذاری و دستیابی بهشه
من راجع به فلسفه کل زندگیم صحبت میکنم. به عبارت دیگر چیزی که میخای رو سنگ قبرت بنویسن
یعنی چی قشنگ و لذت بخش؟ قشنگ و لذت بخش وقتی داریم که زشتی و درد هم داشته باشیم.
اگر همه چیز قشنگ و لذت بخش باشه که میشه بهشت. مردم هم تو بهشت بیشتر از 1 ماه نمی تونند زندگی کنند چون اگر همه چیز فراهم باشه و هیچ درد و رنجی نباشه انسان خودکشی می کنه.
انسان ذاتا هدف داره. هدفش رسیدن به کمال خودشه. چه بخوای چه نخوای داره اتفاق می افته فقط می تونی باهاش همکاری کنی یا بی خیالش بشی.
همونقدر که می تونی جلوی رشد جسمانی رو بگیری همونقدر هم می تونی جلو رشد روانی رو بگیری.
تو باید تمام انرژیت و بذاری تا بیشتر رشد کنی یعنی با چیزی که اتفاق می افته هم جهت بشی
گفته میشه زندگی با هدف معنا پیدا میکنه و منم منکرش نیستم ولی اگه ذات زندگی بی معنا باشه و بشر هدفمند،پارادوکس غریبی به وجود میاد.
انسان رو نمیشه جدا از افرینش دونست پس نتیجه میگیریم یا هر دو بیهودن و یا هر دو هدفمند.هدف در چهار چوب دنیا تعریف میشه و موقعی که بحث پیش از به وجود امدن جهانه هدف هم بی معنا میشه.میمونه پوچی انسان و جهان،ادم زمانی که میخواد از این حقیقت فرار کنه دنبال هدف میگرده چیزی که بخواد خودش تعیین کنه تا اینکه زندگی به مزاجش تلخ نیاد و یا تمایل به خودکشیش زیاد نشه،رسیدن به کمال یه نظر محترمه ولی شاید اگه یه"که چی"پشتش بذاریم مثل بقیه اهداف بی معنا بشه،تا حالا فکر کردین اون بشری که به حد اعلای خودش رسیده باید چه انگیزه ای برای بقا داشته باشه؟
خلاصه مشخصه بنده هدفی برای زندگیم ندارم و دروغه که بخوام بگم مثل اگزیستانسیالیست ها تو لحظه زندگی میکنم و یا هدفی برای لذتبخش تر شدن زندگیم دارم،چون کسی که همچین افکاری از ذهنش بگذره یه قطره آب خوشم از گلوش پایین نمیره و مدام بهش فکر میکنه،انگیزشو از دست میده و هیجانات آنی مدام فرا میگیرتش.
البته این افکار توی جامعه مدرنیته بسط پیدا کرده و از این خوشحالم که تنها نیستم😊
یه کتابی هست به نام سه فلسفه زندگی نوشته آقای پیتر کریفت که مفصل راجع به این مسئله صحبت میکنه
ولی انتظار نداشته باشین بهتون هدف بده فقط تهش یه لیوان چای داغ و یه حس خوب نصیبتون میشه