وقتی گذشته رو مرور میکنیم میبینیم که اشتباهها و شکستهای ما پر از درسهای بزرگ برامون بوده که معمولا هیچ وقت از یادشون نمیبریم! یادگیریای که یه شکست به همراه داره اون قدر عمیق و ماندگاره که هیچ وقت با یادگیری در یک تجربه موفق برابری نمیکنه. از اون مهمتر، تجربهی انواع چیزهایی که برامون کار نکرده و درست جواب نداده، ما رو به این اکتشاف رسونده که «آهان! پس این برام کار میکنه! بوووم!».
با این همه فایدهای که «شکست» برامون داشته، پس چرا معمولا از شکست خوردن استقبال نمیکنیم؟!
شاید به نظر احمقانه بیاد!؟
تلاش کنیم شکست بخوریم؟؟
چه طوری؟
به نظرتون میشه تجربهی «شکستهای خوب» رو افزایش داد؟
چه تجربهای در این زمینه دارین؟
تجربه ۱
سارا بلیکلی، کارآفرین میلیاردر امریکایی میگه: «پدرم هر هفته من و بردارم رو صدا میکرد و ازمون میپرسید که این هفته چند بار شکست خوردین؟ و وقتی ما چیزی برای گفتن نداشتیم، ازمون ناامید میشد و میگفت: وقتی اصلا شکست نخوردین یعنی اصلا تلاش نکردین! این باعث میشد من و برادرم مدام در طول هفته تلاش کنیم تا چیزی برای لیست آخر هفته داشته باشیم!
تجربه ۲
کالج اسمیت (Smith College) دورهی آموزشی با عنوان «شکست خوب» طراحی کرده و کسایی که در این دوره موفق میشن، گواهینامه شکست (Certificate of Failure ) دریافت میکنن! خبر این داستان در نیویورک تایمز منتشر شده و میتونین بخونین.
تجربه ۳
این مقاله از هاروارد بیزینس ریویو نشون میده این مسئله تا چه اندازه در سازمانها اهمیت داره و آمار پایین شکست در یک سازمان نشانهای از مرگ نوآوری و خلاقیت در اون سازمان تلقی میشه.
پینوشت- از تجربهها،دیدهها، شنیدهها و افکارتون بگید! این موضوع برای رسیدن به جواب نوشته نشده. برای آغاز بحثی واگرا و بروز دیدگاه هاست. پس راحت باشین!
مرتبط با موضوعات:
برای غلبه بر «ترس از باختن یا شکست» چه باید کرد؟
چه جوری میشه جلوی از دست رفتن آموزه های شکست رو گرفت؟
آیا شکست لازمه موفقیته؟
تا حالا تجربهها و شرایطی که منجر به شکست هات شدن رو جایی ثبت کردی؟
چطور میتونین تفکر خلاق رو تو اعضای تیمتون پرورش بدین؟
شکست ، مقدمه پیروزی است؟